مفهوم و هویت شناسى وحى در ادیان ابراهیمى

مفهوم و هویت شناسى وحى در ادیان ابراهیمى

وبسایت تفریحی پورتال ۱ :: لطفا در ادامه مفهوم و هویت شناسى وحى در ادیان ابراهیمى را ببینید.

پورتال۱ آرشیو وب فارسی:فارس:
مفهوم و هویت شناسى وحى در ادیان ابراهیمى
وحی شاخصه اصلى تمییز ادیان حق از ادیان باطل، و گوهر و محور ادیان حق، به ویژه ادیان ابراهیمى به حساب مى آید؛ چراکه تعلیم معارف و آموزه هاى ادیان الهى از طریق وحى صورت یافته می باشد.

خبرگزاری فارس: مفهوم و هویت شناسى وحى در ادیان ابراهیمى

چکیده وحى را یکى از ارکان مهم و امور مشترک در میان ادیان راستین، به ویژه ادیان ابراهیمى مى توان به حساب آورد. در عین حال، شاهد اختلافات بسیار عمیقى در میان اندیشمندانِ این ادیان در رابطه با تعریف و تلقّى آنها از وحى مى باشیم. حتى در خود هریک از این ادیان، طیف هاى مختلف، دیدگاه هاى گوناگونى در این باره دارند. این مقاله به روش تحلیلى ـ توصیفى پس از آنکه معناى لغوى وحى را بیان نموده، به تبیین و تعریف و بررسى نظریات مطرح شده از وحى در اسلام و یهودیت و مسیحیت پرداخته می باشد. در اسلام، دیدگاه متکلمان و فیلسوفان مسلمان را بیان نموده ایم. در مسیحیت نیز دیدگاه هاى زبانى، غیرزبانى و دیدگاه وحى غیرزبانى درونى و تجربى را مورد توجه قرار داده ایم. کلیدواژه ها: وحى، ارتباط رسالى، الهام، عقل فعال، تجسد، تجربه دینى، الهیات طبیعى، نهضت رمانتیسم. مقدّمه در تکوّن و پیدایش دین حق، وحى حقیقى از نقشى محورى و بنیادین برخوردار می باشد و به نوعى، شاخصه اصلى تمییز ادیان حق از ادیان باطل، و گوهر و محور ادیان حق، به ویژه ادیان ابراهیمى به حساب مى آید؛ چراکه تعلیم معارف و آموزه هاى ادیان الهى از طریق وحى صورت یافته می باشد. ازاین رو، مى توان گفت: در تحقیق پیرامون مسائل حوزه دین شناسى ادیان الهى، شناخت وحى امرى لازم و ضرورى مى باشد. علاوه بر اینکه صدق و درستى آموزه هاى دینى و میزان ارزش و قابلیت اعتبار و اعتماد به آنها، به گونه اى وابسته به تعریفى می باشد که از مجرا و مسیر انتقالى آنها، یعنى وحى، ارائه مى شود. طبق برخى تعاریف، مصونیت وحى از خطا و اشتباه دچار خدشه مى گردد و در پى آن، اعتبار معارفى که از طریق وحى به دست انسان ها رسیده می باشد نیز کم اعتبار مى شود. کما اینکه اگر وحى را در تعریفى وسیع، به معناى راه ارتباطى انسان به حقیقت غایى و جهان ماوراء طبیعى در نظر بگیریم، دیگر وحى به ادیان الهى منحصر نمى شود، بلکه در تمامى ادیان و آیین هاى مذهبى، عنصر وحى را مى توان دیدن نمود. در اوستا، اوپانیشاد و کتاب بودا به گفت وگوهاى انسان با پدیده هاى غیبى اشاره شده می باشد. مناجات سقراط با الهه معبد دلفى، نیایش رازآلود کاهنان با نمادهاى حضور پدیده هاى غیبى در جهان مادى، و آیین هاى اساطیرى بومیان براى ایجاد ارتباط با حقایق غیرطبیعى (الاعرجى، ۱۴۲۱ق، ص ۲۱ـ۲۶)، در نگاهى گسترده با مفهوم وحى (به معناى فوق) مرتبط مى شوند و وحى را به عنوان یکى از مفاهیم مشترک میان الهیات همه ادیان تبدیل مى سازند. با این حال، و با وجود این رویکرد مشترک، شاهد آنیم که در هریک از این ادیان، حتى ادیانِ الهى ابراهیمى، تفاسیرى متفاوت از وحى ارائه شده می باشد. علاوه بر اینکه در درون هریک از این ادیان، تفسیرهاى مختلفى با دیدن هاى عرفانى، کلامى و فلسفى از وحى مطرح شده می باشد. ضمن آنکه امروزه برخى تحلیل هاى مادى گرایانه از وحى، براساس دیدن سکولار پیدا شده که با تفاسیر گذشته تفاوتى ماهوى دارد. ازاین رو، زمینه اى فراهم شده تا به دلیل اهمیت و ضرورت مسئله، تحقیقات و پژوهش هایى در رابطه با شناختِ مفهوم و تعاریف ارائه شده از وحى در ادیان صورت بگیرد. ازجمله: عبداللّه جوادى آملى، وحى و نبوت؛ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار (ج ۴، بخش نبوت)؛ جعفر سبحانى، تبیین وحى، کلام اسلامى، ش ۲۶؛ مصطفى کریمى، وحى شناسى؛ محمدباقر سعیدى روشن، تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت؛ ابراهیم امینى، وحى در ادیان آسمانى؛ حمود الاعرجى، الوحى و دلالته فى القرآن الکریم و الفکر الاسلامى و… . البته در غالب این پژوهش ها به بررسى وحى در یهودیت، یا پرداخته نشده و یا کمتر پرداخته شده می باشد. در نوشتار پیش رو با توجه به کاستى و نقصان پیش گفته، به بررسى معناى لغوى و تعریف وحى در اسلام، یهودیت و مسیحیت مى پردازیم و در پى پاسخ به این سؤالات هستیم: معناى لغوى وحى چیست؟ رویکردهاى مختلف در اسلام به مسئله وحى کدام اند؟ از منظر قرآن، کلام و فلسفه اسلامى، مفهوم و ماهیت وحى چیست؟ در مسیحیت چه تعریف یا تعاریفى از وحى وجود دارد؟ دیدن یهودیت به وحى چگونه می باشد؟ وحى در لغت واژه پژوهان کلمه وحى (Revelation) را یک کلمه عربى اصیل مى دانند که از زبان دیگرى وارد حوزه زبان عربى نشده می باشد. البته در کتاب المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام به کلماتى در عِبرى و حَبشى اشاره شده می باشد که به وحى شباهت دارند. کلمه اوحِى (Aohy) در عبرى آرامى، به معناى شتاب کردن، و وَحَى (Wahaya) در زبان حبشى، به معناى شناختن و دور زدن، شباهت هایى از جهت گویش و معنا با کلمه وحى در عربى دارند و احتمال اقتباس وحى در عربى را از آنها مطرح ساخته اند(جواد على، ۱۹۷۶، ص ۱۲۵). درباره معانى لغوى و موارد استعمال وحى، معانى متعددى، هم در معناى اسمى و هم در معناى مصدرى در فرهنگ ها و قاموس هاى لغت عربى نقل شده می باشد؛ مانند: اشاره، پیام، الهام، کلام مخفى، نوشتن (فراهیدى، ۱۴۱۴ق، ج ۳، ص ۱۹۳۲؛ الازهرى، ۱۴۲۲ق، ج ۵، ص ۲۹۶؛ جوهرى، ۱۴۰۴ق، ج ۶، ص ۲۵۱۹؛ ابن منظور، ۱۴۰۰ق، ج ۱۵، ص ۳۷۹؛ زمخشرى، ۱۳۷۲، ص ۶۶۸؛ ابن اثیر، ۱۳۶۷، ج ۵، ص ۱۶۳؛ فیروزآبادى، ۱۴۲۸ق، ج ۴، ص ۳۹۹)، امر کردن (فراهیدى، ۱۴۱۴ق، ج ۳، ص ۱۹۳۲؛ ابن منظور، ۱۴۰۰ق، ج ۱۵، ص ۳۷۹)، نوشته، و کتاب (جوهرى، ۱۴۰۴ق، ج ۳، ص ۲۵۱۹؛ فیروزآبادى، ۱۴۲۸ق، ج ۴، ص ۳۹۹؛ ابن منظور، ۱۴۰۰ق، ص ۳۷۹). در کنار معانى مذکور، در کتب لغت و همچنین علوم قرآنى، گاهى به عبارت اصل الوحى برمى خوریم که اشاره به معناى اصلى یا معنایى کلى و عام براى معانى وحى دارد و درواقع، معانى لغوى یادشده از مصادیق این معناى اصلى مى باشند. آنچه از جمیع اقوال و آراء استفاده مى شود، عمدتا دو دیدگاه مى باشد. هر کدام از این دو دیدگاه، در معناى اصلى کلمه وحى، در کنار القاى هرگونه آگاهى، قیدى را مطرح مى سازد. در یکى، قید خفاء و پنهانى (ابن فارس، ۱۴۱۱ق، ج ۶، ص ۹۳؛ ابن منظور، ۱۴۰۰ق، ماده وحى؛ زمخشرى، ۱۳۷۲، ماده وحى؛ فخررازى، ۱۳۷۱، ج ۸۱، ص ۱۰۸)، و در دیدگاه دوم، قید سرعت (راغب اصفهانى، ۱۴۱۶ق، ماده وحى؛ رشیدرضا، ۱۳۸۰، ص ۸۱) مطرح شده می باشد. به نظر میرسد از میان دو قید یادشده، قید خفاء و پنهانى درباره اصل و ریشه کلمه وحى، به واقع نزدیک تر باشد. مؤید این نکته، کاربردهاى قرآنى وحى می باشد که در آنها انتقال پنهانى لحاظ شده می باشد. علاوه بر اینکه به اشاره سریع، از آن جهت وحى گفته شده که مطلبى را به صورت پنهانى انتقال مى دهد و هر انتقال سریعى پنهانى می باشد، اما انتقال پنهانى و مخفى مى تواند سریع نباشد (طباطبائى، بى تا، ج ۱۲، ص ۲۹۲ـ۳۱۲). بنابراین، در واژه وحى گونه اى القاى پنهانى در نظر می باشد. نکته پایانى آنکه در معناى لغوى اصل وحى، درباره وحى کننده و همچنین وحى گیرنده هیچ گونه خصوصیتى ذکر نشده می باشد؛ ازاین رو، هر کسى مى تواند فرستنده یا دریافت کننده وحى به معناى لغوى آن باشد. مفهوم وحى در اسلام مفهوم وحى در قرآن واژه وحى و مشتقات آن، هفتاد و دو بار در قرآن کریم به صورت اسم و فعل به کار رفته می باشد. وحى کننده گاه خدا و گاه انسان و یا شیطان می باشد. دریافت کنندگان وحى نیز گاهى پیامبران علیهم السلام هستند و گاهى انسان هاى معمولى و یا زنبور عسل، آسمان و زمین مى باشند. موارد استعمال کلمه وحى در قرآن را در چهار معنا مى توان خلاصه نمود: الف) اشاره پنهانى: همان معناى لغوى وحى می باشد. در این معنا، وحى دهنده و وحى گیرنده ـ هر دو ـ انسانند، و از ادراکات ظاهرى نیز براى تلقّى وحى استفاده مى شود. اشاره حضرت زکریا به قومش بعد از اجابت شدن دعایش درباره طلب فرزند، یک نمونه ازاین معنابه شمارمى آید(مریم: ۱۱). ب) هدایت تکوینى: عبارت می باشد از تدبیر الهى در نظام هستى، و هدایت هاى طبیعى که خداوند متعال در ذات و سرشت موجودات، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان، قرار داده می باشد. این نوع از وحى از سنخ کلام و اشاره هاى عادى و قابل درک با حواس ظاهرى نیست، بلکه با سرشت و فطرت موجودات سروکار دارد (نحل: ۶۸؛ فصلت: ۹ـ۱۲؛ زلزال:۵ـ۱۱). ج) الهام: در برخى مواقع، انسان از منبعى نامعلوم و از طریقى غیر از ادراکات ظاهرى پیامى را در دل دریافت مى کند، بخصوص در تنگناها و حالات اضطرار که راه ها را بر خود مسدود مى پندارد. به این پیام ها الهام گفته مى شود. منبع این پیام ها، یا رحمانى می باشد و یا مَکر و حیله شیطانى. اگر منبع الهام، رحمانى باشد در آن صورت، روشنایى در دل انسان پدید مى آید و الهام راه گشا و نجات بخش انسان مى گردد. اما چنانچه منبع الهام، شیطانى باشد در این صورت، باعثِ واقع شدن در تاریکى و ملازم با تنگى و بخل نفس مى باشد (قصص: ۷؛ انعام: ۱۱۲و۱۲۱؛ مائده: ۱۱۱؛ مریم: ۱۰ـ۱۱). د) ارتباط رسالى: وحى در این معنا، که بیشترین کاربرد قرآنى را دارا مى باشد و بیش از ۶۰ مورد در قرآن استعمال شده می باشد، عبارت می باشد از تفهیم اختصاصى و غیرعادى احکام و معارف از جانب خداوند متعال به بنده برگزیده که مأمور هدایت مردم به کمال مطلوب مى باشد (شورى: ۳و۷؛ نساء: ۱۶۳) (گروه بازنگرى، ۱۳۸۱). ازاین رو، اولاً، منبع وحى معلوم می باشد و پیامبران علیهم السلام در حال دریافت وحى از سرچشمه و عامل آن، که یا خداوند متعال می باشد و یا واسطه هاى مشخص او، آگاهند. ثانیا، گیرندگان وحى در این معنا منحصرا انبیا علیهم السلام مى باشند، به گونه اى که شاخصه نبوت آنها محسوب مى شود. البته دریافت نمودن وحى رسالى منوط به احراز شایستگى هایى می باشد که انبیا علیهم السلام باید آنها را به صورت اکتسابى یا غیراکتسابى در خود داشته باشند. ثالثا، محتواى وحى رسالى، معارف و حقایقى هست براى هدایت تشریعى انسان ها (معرفت و قائمى، ۱۳۸۱؛ طباطبائى، ۱۳۶۰). رابعا، واقعیت وحى یک ادراک مرموز و غیرعادى می باشد و ابزار شناختى آن در اختیار انسان هاى دیگر قرار ندارد. آنچه در میان اهل شریعت و دانشمندان مسلمان به عنوان معناى اصطلاحى براى کلمه وحى مطرح می باشد، همین معناى چهارم وارتباط رسالى میان خداوند و انبیا علیهم السلام می باشد که بیشترین کاربرد قرآنى وحى را نیز داراست. بنابراین، از دیدن قرآن، وحى مُصطَلَحْ، در میان یافته هاى انسانى، یک دریافت خاص و ممتاز الهى از عالم غیب و ربوبى می باشد که به صورت روشن، بدون دخالت حس و خرد و وجدانیات، و خارج از حوزه ادراکات عادى بشرى، اعم از معرفت هاى حسى، عقلى و حتى مکاشفات عرفانى مى باشد (عبده، ۱۴۱۴ق، ص ۱۰۲؛ سبحانى، ۱۴۱۲ق، ج ۳، ص ۱۲۸). ازاین رو، وحى حتى چیزى فراتر از تجربه هاى دینى و مکاشفات عرفانى مى شود، و منحصرا در دسترس انسان هاى نادر و والایى از زمره انبیا علیهم السلام براى هدایت تشریعى انسان ها مى باشد و ازآنجاکه در میان معرفت هاى عادى بشرى مشابهى ندارد، شناخت و درک حقیقت و کُنه آن براى ما انسان هاى عادى ممکن نیست، و نمى توان یک تعریف جامع و کاملى که بیانگر تمام حقیقت وحى باشد ارائه نمود، بلکه تنها مى توان با دلایل نقلى و براهین قطعى عقلى، اصل وجود و تفاوت و برترى آن را نسبت به معارف دیگر بشرى اثبات نمود، و همچنین از راه آثار و نتایج آن، تا حدودى شناخت و تعریفى اجمالى از آن به دست آورد. تحلیل حقیقتِ وحى در کلام اسلامى همان گونه که گفته شد، شناخت و تعریفى که از حقیقت وحى، توسط انسان هایى که نبى نیستند به دست مى آید، شناختى اجمالى می باشد. همین اجمال در شناخت حقیقت وحى سبب پیدایش دیدگاه هاى متفاوتى در میان متکلمان مسلمان، پیرامون تحلیل حقیقت وحى شده می باشد. برخى حقیقت وحى را از مقوله امواج صوتى و حروف طبیعى مى دانند که خداوند متعال آنها را خَلق کرده، و پیامبر صلى الله علیه و آله آنها را مى شنیده می باشد. این دیدگاه که به وحى صوتى شهرت دارد، دیدگاه عموم اهل حدیث و معروف امامیه و معتزله و بسیارى دیگر از فرق کلامى مى باشد (جرجانى، ۱۴۱۲ق، ج ۸، ص ۹۲؛ فاضل، ۱۳۶۵، ص ۲۸؛ مفید، ۱۴۱۳ق، ج ۱۰، ص ۲۷). وحى معنایى در بیان اشاعره، برخى عرفا و برخى کسانى که قایل به وحى معنایى هستند، این گونه می باشد؛ وحى یا کلام الهى همان منویات قدیم و قائم به ذات خداوند می باشد که لباس لفظ به خود نگرفته می باشد. ازاین رو، اطلاق کلام بر وحى، اطلاقى مجازى و از باب تسمیه شى ء به حال متعلق آن می باشد. در نتیجه، کلام الهى، قدیم و غیرزبانى مى باشد (لاهیجى، بى تا، ج ۱، ص ۵۵۵؛ ابن عربى، ۱۳۹۴ق، ج ۱۲، ص ۱۸۴ـ۱۸۵). از برخى متکلمان عقل گراى شیعه مانند خواجه طوسى و علّامه حلّى، دیدگاه سومى را مى توان برداشت نمود (حلّى، ۱۳۵۳، ص ۱۷۰و۲۲۴؛ لاهیجى، بى تا، ص ۵۵۵). نیز به عنوان یکى از وجوه احتمالى در این باره، دیدگاه مزبور را نقل مى کند (طباطبائى، بى تا، ج ۲، ص ۳۱۵ـ۳۲۰؛ جوادى آملى، ۱۳۷۸، ص ۴۹). از برخى کلمات صدرالمتألهین نیز مى توان این دیدگاه را استفاده نمود (صدرالمتألهین، ۱۳۶۶، ج ۷، ص ۱۱۱ـ۱۱۳؛ ج ۶، ص ۲۵؛ همو، ۱۳۵۲، ص ۳۳۷). براساس این دیدگاه، اگرچه کلام خدا مقوله اى متفاوت از کلام بشر مى باشد، اما صفت تکلم به صورت حقیقى و نه مجازى بر آن قابل اطلاق می باشد؛ زیرا حوزه معنایى کلام بر هرگونه تفهیم و تفاهم اطلاق مى شود، و در این میان، ابزار این فرایند در اصل تحقق آن نقشى ندارد. بنابراین، وحى در این دیدگاه، القاى علم در ذهن پیامبر صلى الله علیه و آله مى باشد و ازآنجاکه مفاهیم و الفاظ در ذهن بشر از ادغامى تفکیک ناپذیر برخوردارند، پیامبر صلى الله علیه و آله معانى را همراه با الفاظ ذهنى خود دریافت مى کند. این دیدگاه را وحى الفاظ ذهنى مى نامند. لازم به ذکر می باشد که گاهى در اصطلاحات کلامى به واژه الهام مُحَدَّث برمى خوریم که عبارت می باشد از: حقایق و معارفى که از عالم ربوبى بر افرادى خاص وارد مى شود تا آنچه را که به پیامبر صلى الله علیه و آله وحى شده، اما به عللى تفسیر و تبیین آن انجام نگرفته می باشد، تبیین نمایند. در روایات، از آن به عنوان محدّث یاد شده، و گاهى نیز به آن وحى تبیینى گفته مى شود (سبحانى، ۱۳۷۷). تحلیل وحى در فلسفه اسلامى اولین فیلسوفى که با روشى عقلى و فلسفى به تبیین و تحلیل وحى پرداخته، فارابى می باشد. پس از او سایر فیلسوفان و حکیمان، با کمى اختلاف از او تبعیت کرده و نظر او را پذیرفته اند. در این میان، برخى حکماى غیرمسلمان، همچون موسى بن میمون یهودى و آلبرت کبیر نیز به چشم مى خورند. فارابى در مقابله با دهریون که منکر وحى بودند، به اندیشه ارائه یک تحلیل عقلانى از وحى، بر پایه برخى اصول فلسفه ارسطویى، برآمد. در ذیل، به اصولى که فارابى ودیگرفیلسوفان،به ویژه صدرالمتألهین، در تبیین نظریه خود از آنها بهره بردند، اشاره مى شود: الف. عالم خلقت از سه طبقه عمده تشکیل یافته می باشد: عوالم عقل، خیال و ماده (البته ابن سینا در اینجا مراتب سه گانه را این گونه برمى شمارد: عقل، نفس وجسم.)هریک از این عوالم بر مرتبه پایین تر خود اشراف و احاطه دارند و آن را تحت تدبیر خویش اداره مى کنند (صدرالمتألهین، ۱۹۸۱، ج ۷، ص ۲۵۵؛ ابن سینا، ۱۳۷۶، ص ۴۷۹ـ۴۸۱). ب. عالم عقل متشکل از ده عقل می باشد، و هر عقلى معلول عقل بالاتر می باشد. این سلسله در سیر نزولى خود به عقل دهم که عقل فعال اسم دارد ختم مى شود. ج. عقل دهم علت پدیده هاى جهان ماده و تدبیرکننده آنهاست. ازاین رو، تمامى استعدادهاى وجودى موجودات عالم ماده، و از جمله نفوس انسانى، توسط عقل فعال به فعلیت مى رسند. عقل فعال نفوس انسانى را از قوه به فعلیت مى رساند و حقایق و معارف را بر نفوس انسان هاى مستعد افاضه مى نماید. در این بین، هر اندازه نفوس انسانى قوى تر باشند، و قوه عاقله و متخیله آنها رشد و تقویت بیشترى یافته باشند، استعداد آنها براى اتصال به عقل فعال و دریافت معارف و حقایق از آن بیشتر خواهد بود. اما هر اندازه اسیر حواسّ ظاهرى و گرفتار قوه وهمیه باطنى باشند، دچار ضعف و ناتوانى مى شوند و از صعود به مقام برتر باز مى مانند و استعداد تماس با عقل فعال را به دست نخواهند آورد. د. روح انسان داراى سه قوه مى باشد: قوه حسّیه که با آن محسوسات را درک مى نماید، قوه متخیله که با آن صورت هاى جزئى ذهنى را درک مى نماید، و قوه عاقله که با آن صورت هاى کلى را درک مى نماید. تبیین دیدگاه فیلسوفان براساس مبانى یادشده چنین می باشد: نفوس پیامبران علیهم السلام به واسطه فعلیت و استکمالى که یافته اند، از استعداد خاصى برخوردار شده اند. ازاین رو، تماس و اتصالى را در مقام صعود، با عقل فعال پیدا مى کنند. ثمره این اتصال، دریافت حقایق و معارفى عقلانى از منطقه عقل فعال، توسط مرتبه و قوه عاقله پیامبر مى باشد. هنگامى که این حقایق و معارف عقلانى در سیر نزولى به عالم مثال (مثال متصل) مى رسند، به صورت کلمات همگون با عالم مثال درمى آیند. در نهایت به مرتبه عالم حس که مى رسند، به صورت الفاظ و کلمات موزون حسى درمى آیند. به تعبیر دیگر، هنگام تلاقى نفس پیامبر با عقل فعال، حقایقى به صورت معقول بر او تجلى مى کنند، سپس در دو مرحله دیگر، یعنى عالم مثال (خیال متصل) و عالم حس (دستگاه حسى پیامبر)، این حقایق به صورت وجودهاى متناسب با همان مراتب، متجلى و ظاهر مى شوند (فارابى، ۱۳۶۱، ص ۳۵۱ـ۳۵۳؛ همو، ۱۳۵۸، ص ۱۵۶). قواى نفس انسان حالت محاکات دارند و همانند آیینه هاى متقابل عمل مى کنند؛ ازاین رو، نفس پیامبر معارف عقلى را در قوه خیال به صورت کلام موزون و فصیح درک مى کند. پس از قوه خیال، این افاضات عقلى که صورت کلام موزون پیدا کرده، به حکم محاکات، از مرحله خیال تنزل کرده و در حس مشترک به صورت کلام شنیده مى شود (سبحانى، ۱۳۷۷). خود عقل فعال نیز که در ادبیات دینى با عنوان فرشته وحى و ملک قدسى شناخته مى شود، در هریک از این عالَم هاى یادشده به گونه اى متناسب با همان مرتبه درک مى شود؛ یعنى در عالم عقل به صورت فرشته اى مقرّب و علوى و عقلى، و در عالم مثال و خیال پیامبر به صورت فلکى پاک و لوحى محفوظ از دسترس اهریمنان، و در عالم طبیعت و مُلک با تنزلى که دارد به صورت پادشاهى از سلاطین بزرگ متمثل مى گردد و پیامبر با دیدگان ظاهرى خود او را دیدن مى کند (صدرالمتألهین، ۱۳۴۶، ص ۳۴۴؛ همو، ۱۳۶۶، ج ۷، ص ۱۱۲؛ مصلح، ۱۳۶۶، ص ۴۹۱). بنابراین، با دیدن فلسفى، حقیقت نبوت عبارت می باشد از ارتقاى نفس پیامبر و اتصال و تماسش با مقام عقل فعال که همان فرشته وحى می باشد. وحى نیز یک حقیقت علمى می باشد که در هر مرتبه و عالمى از عوالم وجود (عقل، مثال، ماده)، به صورت وجودى متناسب با همان مرتبه متجلى مى شود، و در هیچ یک از این مراتب ساخته نفس و فکر و خیالِ پیامبر نیست. و ازآنجاکه سلسه نظام هستى به خداوند متعال منتهى مى گردد، حقیقت وحى نیز از مبدأ آفرینش به نفس پیامبر افاضه مى شود. فرشته وحى نیز حقیقتى می باشد که در هر مرتبه، وجودى متناسب با همان مرتبه را دارد و به صورتى مناسب با همان عالم بر پیامبر متجلى مى شود (ابن سینا، ۱۳۸۳، ج ۳، ص ۴۰۳؛ صدرالمتألهین، ۱۹۸۱، ج ۷، ص ۲۳ـ۲۸، لاهیجى، ۱۳۷۲، ص ۳۶۴). تحلیل فیلسوفان از وحى اگرچه داراى نقاط برجسته و مثبتى می باشد، لیکن از برخى جهات داراى تأمل می باشد: اولاً، تفسیر فلسفى وحى و نبوت، تنها در حد یک فرضیه می باشد و دلیلى بر مطابقت عقل فعال با فرشته وحى وجود ندارد. ثانیا، اتصال به عقل فعال و دریافت معارف از او، طبق این دیدگاه اختصاص به انبیا علیهم السلام ندارد و تمام نفس هاى رشدیافته و مستعد، توانایى چنین دریافتى را دارا مى باشند. علاوه بر اینکه نفوس خود انبیا نیز از یک اندازه رشد و قوت بهره مند نیستند (سبحانى، ۱۳۷۷). مفهوم وحى در یهودیت مفهوم وحى به معناى رسالى آن در عهد عتیق و دین یهود، به دیدگاه اسلامى آن بسیار نزدیک می باشد. ویژگى اصلى پیامبران علیهم السلامدریافت وحى خداوندى می باشد. در عهد عتیق به صراحت از ارتباط وحیانى خداوند با پیامبرانش در موارد متعدد حرف به میان آمده می باشد: وحى کلام خداوند درباره اسرائیل (کتاب زکریا ۱۲:۱و۲) و نیز تعبیر وحى درباره دمشق (اشعیا ۱۷:۱)، درباره مصر (۱۹:۱)، درباره موآب (اشعیا ۱۵:۱)، و درباره صور (اشعیا ۲۳:۱). در برخى موارد نیز اشاره به نازل شدن وحى شده می باشد (زکریا ۹:۱؛ ارمیا ۱۱:۱). از برخى موارد کاربرد وحى در عهد عتیق مى توان استفاده نمود که حقیقت وحى، حرف گفتن خداوند متعال با انبیا علیهم السلام و به صورت زبانى بوده می باشد، به ویژه اینکه در مواردى عبارت خدا گفت، خدا متکلم شد، کلام خدا نازل شد آمده می باشد (خروج ۳:۴و۵؛ اعداد ۱۱:۱۷؛ اشعیا ۴۰:۱و۵؛ سموئیل ۹:۱۵؛ مزامیر ۵۰:۲۱). از مجموع استعمالات وحى در عهد عتیق، اقسامى را مى توان براى آن به دست آورد: ۱٫ وحى بى واسطه (اول سموئیل، باب ۳، اعداد ۸:۱۲؛ اشعیا ۶:۱و۸)؛ ۲٫ وحى از وراء حجاب (تثنیه ۴:۱۳)؛ ۳٫ وحى با واسطه فرشته (لوقیا ۱:۱۹؛ دانیال ۹:۲۱و۲۲؛ ۴:۱۵و۱۶). گونه هاى وحى به پیامبران علیهم السلام نیز گاهى به صورت نوشته بوده (سفر تثنیه ۴:۱۳و۱۴)، و گاهى نیز در خواب بوده می باشد (حزقیال ۴: ۴، و اعداد ۱۲:۶). البته مواردى نیز در عهد عتیق مى توان یافت که کلمه وحى در معنایى غیر از وحى رسالى به کار برده شده می باشد. براى نمونه، مى توان به نزول وحى و روح القدس بر بلعم باعور اشاره کرد (اعداد ۲۴:۳ـ۵)، درحالى که بلعم باعور پیامبر نبوده می باشد. به نظر برسد به همین سبب می باشد که در کتاب قاموس کتاب مقدس، پس از بیان برخى موارد کاربرد وحى در عهد عتیق، مى گوید: عموما مقصود از وحى، الهام می باشد (هاکس، ۱۳۷۷، ص ۹۰۵). در کتاب تلمود، ضمن آنکه نبوت را هدیه اى الهى دانسته می باشد، شرایطى را نیز براى قابلیت دریافت وحى بیان کرده می باشد. بنا بر این بیان، کسى مى تواند وحى را دریافت کند که داراى روح القدس شده باشد، و این شرط حاصل نمى شود، مگر پس از طى نمودن مراحلى. نخستین مرحله، داشتن چابکى و زیرکى می باشد، که سبب پاکى در انسان مى شود. پاکى سبب طهارت شده، و طهارت نیز به پرهیزگارى میانجامد. پرهیزگارى به انسان قدوسیت مى بخشد. قدوسیت انسان را متواضع و فروتن مى سازد. تواضع و فروتنى ترسِ از خطاکارى را در انسان مى پرورد. ترس از خطاکارى سببِ پارسایى و دین دارى مى شود، و سرانجام پارسایى و دین دارى، انسان را داراى روح القدس مى گرداند. افزون بر داشتن روح القدس، و برخوردارى از شرایط اخلاقى، یک نبى براى دریافت وحى، باید عاقل، دانشمند، ثروتمند، و بلنداندام نیز باشد (کهن، ۱۳۵۰، ص ۱۳۹؛ کریمى، ۱۳۸۶، ص ۳۹۷و۳۹۸). کسانى که این شرایط را در خود احراز نمایند، قابلیت دریافت وحى را دارند و مى توان آنها را پیامبران حقیقى دانست. اما در هر عصرى، با مجموعه اى از افراد مدعى نبوت مواجه هستیم که برخى از آنها دروغین مى باشند. این دو گروه دایم با یکدیگر در نزاع بوده اند، تا جایى که گاهى پیامبر راستین در اصالت نبوت خویش به شک و تردید مى افتد. پیامبران دروغین، برخلاف انبیاى راستین که از وحى برخوردارند، معمولاً از وسایل متعارف پیش گویى، مانند فال، طالع بینى، قرعه و تعبیر خواب بهره مى گیرند (معمورى، ۱۳۸۱). نکته پایانى آنکه از دیدن یهودیان، با وجود تداوم نبوت، وحى از حدود چهار قرن پیش از میلاد قطع شده می باشد؛ زیرا حضرت موسى افزون بر مطالب خود، مطالب تمام انبیا علیهم السلامرا نیز آورده می باشد. البته پس از ظهور مسیحاى موعود، دوباره نزول وحى برقرار خواهد شد (کهن، ۱۳۵۰، ص ۱۴۹؛ توفیقى، ۱۳۷۹، ص ۱۰۸ـ۱۱۰). مفهوم وحى در مسیحیت در مسیحیت سه تحلیل کلى از وحى مى توان به دست آورد، که بخش عمده اى از این تفاوت ها، به نوع نگرش و تلقى آنها از حقیقت وجود مسیح بازمى گردد. الف. دیدگاه زبانى این دیدگاه از وحى که به اعتقاد ربانیون قدیمى یهود نیز شباهت دارد (میشل، ۱۳۷۷، ص ۲۶و۲۷)، براساس دیدگاه هاى سنتى مسیحیت در خصوص حضرت عیسى و وحى شکل گرفته می باشد. ازاین رو، صورت هاى سنتى تر کاتولیک رومى و محافظه کارانِ مذهب پروتستان، آن را پذیرفته اند. همچنین دیدگاه کلاسیک و غالب در دوران قرون وسطا نیز به حساب مى آید. براساس این دیدگاه، وحى عبارت می باشد از مجموعه حقایق و معارف اصیل و احکام الهى اى که به صورت گزاره ها و قضایا، از طریق مسیح و سایر پیامبران، براى انتقالِ اراده اصیل و معتبر الهى در قالب الفاظ به سوى انسان ها فرستاده شده، و در کتب مقدس و سنن اولیاى دین تدوین یافته می باشد (هیک، ۱۳۷۲، ص ۱۱۹؛ باربور، ۱۳۶۲، ص ۲۳). این دیدگاه در کتاب دائره المعارف کاتولیک، چنین بیان شده می باشد؛ وحى را مى توان به انتقال برخى حقایق از طرف خداوند به موجودات عاقل از طریق واسطه هایى فوق جریان معمول طبیعت، تعریف نمود (دائره المعارف کاتولیک، ۱۹۶۷، ص ۴۴۰). مؤید این دیدگاه، حرف حضرت عیسى در پاسخ به تعجب یهودیان از کتاب دانستن او بدون تعلیم، می باشد: تعلیم من از من نیست، بلکه از فرستنده من می باشد (یوحنا ۷:۱۵و۱۶؛ ۸:۱۶؛ ۱۱:۴۳؛ ۱۲:۴۴؛ مرقس: ۹:۳۷). دیدگاه زبانى، بر پایه نگرش ذیل استوار می باشد: اولاً، حضرت عیسى بنده و فرستاده خداوند متعال می باشد. خداى ابراهیم و اسحق و یعقوب خداى اجداد ما بنده خود عیسى را جلال داد (اعمال رسولان ۳:۱۳؛ یوحنا ۳:۱۷). ثانیا، کتاب مقدس دست نوشته بشرى نیست، بلکه کلمه به کلمه آن از جانب خداوند به پیامبر یا کاتب بشرى منتقل شده، و وى با امانت تمام، هرآنچه خداوند املا مى نموده ثبت مى کرده می باشد (میشل، ۱۳۷۷، ص ۲۷). حتى گروهى از مسیحیان معتقدند که خداوند به صورت وحى مکتوب حقایق اخلاقى را ابلاغ کرده می باشد (پترسون، ۱۳۷۶، ص ۴۳۵؛ هیک، ۱۳۷۲، ص ۳۵). بنابراین، کتاب مقدس منبعى معتبر از حقایق و گزاره هاى دینى می باشد، و الفاظ آن، کلام الهى و منتسب به ذات خداوند می باشد که از طریق زبان پیامبر به عنوان واسطه هاى انتقال آن، اعلام شده می باشد. ازاین رو، کتاب مقدس داراى حجّیت کامل می باشد و حتى الفاظ و کلمات آن نیز از هرگونه خطا و اشتباهى مصون مى باشد. امروزه اکثر متفکران کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان، اعتقادى به وحى لفظى کتاب مقدس ندارند، ازاین رو، دیدگاه زبانى را نمى پذیرند. ب. دیدگاه غیرزبانى این دیدگاه که ریشه در تفسیر پولس از وحى دارد، امروزه در میان پروتستان ها، پرس بیترین ها، و برخى گرایش هاى عرفانى، ایمان گرایى و وجودگرایى، رواج دارد. صاحبان این دیدگاه مدعى اند که ریشه هاى تاریخى این تفکر به اندیشه هاى مصلحان دینى قرن شانزدهم از قبیل لوتر و کالون، و حتى پیش از آنها در عهد جدید و کلیساى نخستین، بازمى گردد (هیک، ۱۳۷۲، ص ۳۵). براساس این دیدگاه، دیگر وحى عبارت از پیام خداوند که از طریق الفاظ و گزاره ها، و با وساطت انبیا علیهم السلام به انسان ها منتقل شده باشد، نیست، بلکه حضور و تجلى ذات خداوند در تجربه بشرى و تأثیرگذارى او در تاریخ بشرى مى باشد. خداوند سبحان ذات خود را با تجسد عیسوى یافتن، در تاریخ بشر وحى نموده می باشد. ازاین رو، کامل ترین وحى نه در کتاب، بلکه به گونه اى مرموز در انسان منعکس شده می باشد، و مسیح در زندگى و شخص خود، خداوند را منکشف مى سازد و اراده و پیام او در مورد بشر را بیان مى کند (معرفت و قائمى نیا، ۱۳۸۱). ازاین رو، این خود عیسى علیه السلاماست که وحى خداوند به شمار مى رود نه کتاب مقدس، و کتاب مقدس فقط ظاهرکننده و حکایت گر وحى می باشد، و همانند معبرى می باشد براى رسیدن به آن. در کتاب مقدس آمده می باشد: خداوند خودش را در طبیعت و تاریخ و وجدان بشرى مکشوف فرموده می باشد. وى همچنین خودش را در پسر خود و در کلام خود مکشوف فرموده می باشد (تیسن، بى تا، ص ۶۱). بیان کارل بارت (پایه گذار مذهب ارتدوکس نوین) در این باره چنین می باشد: خداوند یک سلسله دانش هاى غیبى را مکشوف نمى سازد، بلکه خودش را مکشوف مى کند. وحى اصلى همانا شخص مسیح می باشد؛ کلمه اللّه در هیئت انسانى (هوردرن، ۱۳۶۸، ص ۱۸۰). براساس این تفسیر از وحى، نویسندگان عهد جدید نیز به دنبال این بوده اند که تجربه خویش از عیسى علیه السلام را که در میان آنان زیست، رنج کشید و مصلوب شد و سرانجام خداوند وى را از میان مردگان برانگیخت، به دیگران منعکس نمایند (کریمى، ۱۳۸۶، ص ۴۰۳). ازاین رو، کتاب مقدس، دیگر کلام وحیانى خداوند نمى باشد، بلکه دست نوشته ها و گزارش هایى بشرى می باشد که حداکثر مى توان گفت با تأییدات و راهنمایى هاى روح القدس، توسط شاگردان مسیح نگاشته شده می باشد. بر همین اساس، الهیات مسیحى نیز مبتنى بر حرف الهى و کلام وحیانى نمى باشد، بلکه بیانگر تلاش هاى بشرى براى شناخت معنا و اهمیت حوادث وحیانى می باشد، و از الهیاتى وحیانى و یا عقلانى به مقوله اى تجربى و شخصى تنزل مى یابد. ازاین رو، بحث از سلامت وحى از خطا دیگر معنا ندارد، و دایره عصمت و مصونیت منحصر در متن مقدس مى شود (نه وحى) که آن هم مورد قبول برخى نمى باشد (کریمى، ۱۳۸۶، ص ۴۰۵). ایان باربور در این باره مى گوید: فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست نه املاى کتاب معصوم. لذا هر آنچه را که انتقاد تاریخى و تحلیل مستند درباره محدودیت هاى بشرى نویسندگان کتاب مقدس و تأثیرات فرهنگى که بر افکار آنان تأثیر نهاده مى گوید، مى توان به سمع قبول شنید (باربور، ۱۳۶۲، ص ۲۶۸). جان هیک معتقد می باشد: ارتباط شخصى فرد دیندار برتر از پذیرش حقایقى تحت عنوان حقایق وحیانى می باشد. خداوند در جهان هستى حضورى وحیانى دارد، و تاریخ نجات بخشى که در کتاب مقدس تجلى یافته می باشد، همان بستر انکشاف وحى خداوند در جهان طبیعت می باشد. ادراک و آگاهى دینى، تمام حیات بشرى را به تجربه وامى دارد؛ تجربه اى که در آن افراد همواره با خدا ارتباط دارند و خدا مستمرا با افراد در ارتباط می باشد (هیک، ۱۳۷۲، ص ۱۳۱ـ۱۶۳). ج. دیدگاه وحى غیرزبانى درونى و تجربى برخى دانشمندان مسیحى، مانند شلایر ماخر، تحلیلى تجربى از وحى ارائه کرده اند، و تلقّى از وحى به عنوان کلمات نازل شده یا تجسم خدا در بشر را نمى پذیرند. به اعتقاد ایشان، وحى عبارت می باشد از گونه اى مواجهه، و تجربه احساس حضورخداوند در دل و ضمیر پیامبران علیهم السلام. در قرن هفده و هجده میلادى، پیدایش عواملى مانند: شکست الهیات طبیعى، بروز برخى تعارضات میان تعالیم مسیحیت و علم جدید، ظهور فلسفه نقادى کانت، نهضت رمانتیسم و جایگزین شدن احساسات و عواطف به جاى استدلال و براهین فلسفى، و… سبب شد تا مسئله تجربه دینى توسط شلایر ماخر (پدر الهیات جدید، مکتب رمانتیک، هرمنوتیک و تجربه دینى) مطرح گردد. شلایر ماخر دین را از فلسفه و علم آزاد ساخت و متکى بر قلب و احساسات، به جاى اندیشه و عمل نمود و قلمرو و معیارهاى تشخیص درستى و حقانیت دین را از دیگر حوزه ها جدا ساخت، تا با این وسیله، جلوى هجمه هاى سنگین نقادان به دین مسیحیت را مسدود سازد. او بین وحى (که همان تجربه معنوى و احساس حضور خداوند در ضمیر پیامبران می باشد)، و تفسیر و گزارش آن که به صورت کتاب مقدس ظهور یافته می باشد، تفکیک نمود، و تمام اشکالات و تعارضات و تناقض هاى موجود را متوجه تفسیر و گزارش هاى وحى یا همان صدف دین ساخت (مایلز، بى تا، ص ۷ـ۸). گوهر و قلب دین همواره احساس وابستگى به موجود مطلق می باشد، و اعتقادات و احکام و حتى اخلاق در حاشیه دین قرار دارند. کتاب مقدس نیز در مجموعه صدف دین جاى دارد؛ زیرا خودِ وحى نیست و فقط گزارش هایى از احوالات درونى و تجارب دینى و دین دارى مى باشد. الهیات عقلى نیز تبیین عقلانى و نظام بخشى به گزارش ها و تجربه هاى دینى به شمار مى آید؛ ازاین رو، خارج از خود وحى مى باشند و شکست آنها ضررى به وحى نمى رساند (قائمى نیا، ۱۳۸۱، ص ۵۸ و۵۹). نویسندگان کتاب مقدس نیز همانند سایر انسان ها، دچار محدودیت هاى زبانى یا تنگناهاى علمى برخوردار بوده اند؛ ازاین رو، ممکن می باشد هنگام نگارش تفسیر و گزارش خود دچار خطا و اشتباه شوند (میشل، ۱۳۷۷، ص ۲۶ـ۲۷). بیان شلایر ماخر در این رابطه چنین می باشد: ارزش کتاب مقدس در این می باشد که سابقه احوال و تجارب دینى اسرائیل و مسیح و سرگذشت مؤمنان صدر اول را باز مى گوید (باربور، ۱۳۶۲، ص ۱۳۲). ایان باربور نیز در این باره مى گوید: اعتناى خدا این نبوده می باشد که کتاب معصوم املا کند، یا تعالیم تخطى ناپذیر القا کند… وحى الوهى و پورتال یک انسانى همواره در هم تنیده بوده می باشد؛ یک مواجهه که به مشیت و مبادرت الهى بوده و توسط بشرِ جایزالخطا تجربه، تعبیر و توصیف شده می باشد (باربور، ۱۳۶۲، ص ۲۶۸). بنابراین، کتاب مقدس نه وحى مستقیم خداوندى، بلکه گواهى انسانى بر بازتاب وحى در آینه احوال و تجربه هاى بشرى می باشد و ارزش آن به همین گزارش می باشد (کریمى، ۱۳۶۸، ص ۴۰۴). خلاصه آنکه خداوندِ سبحان در ضمن تجارب پیامبران، خود را به آنها مى شناساند و از خواسته ها و فرمان هاى خویش پَرده برمى دارد، و سپس حرف و تفسیر و گزارش برجاى مانده از این مواجهه الوهى ـ بشرى، وسیله شناخت سایر انسان ها را فراهم مى سازد. نتیجه گیرى وحى در لغت، در معانىِ پیام، الهام، کلام مخفى، نوشتن، امر کردن، نوشته، و کتاب استعمال شده می باشد. دو دیدگاه درباره اصل همه این معانى وجود دارد: قید خفا و پنهانى و قید سرعت در کنار معناى القاى هرگونه آگاهى. در اسلام، با رویکردهاى قرآنى ـ روایى، کلامى، عرفانى و فلسفى پیرامون وحى بحث شده می باشد. ازمنظرقرآن،وحى رسالى عبارت می باشد از:تفهیم اختصاصى و غیرعادى احکام و معارف از جانب خداوند متعال به بنده برگزیده که مأمور هدایت مردم به کمال مطلوب مى باشد. در کلام اسلامى، چند دیدگاه درباره وحى وجود دارد: برخى حقیقت وحى را از مقوله امواج صوتى و حروف طبیعى مى دانند که خداوند متعال آنها را خلق کرده، و پیامبر صلى الله علیه و آله آنها را مى شنیده می باشد. این دیدگاه به وحى صوتى شهرت دارد. در دیدگاه دوم، برخى از متکلمان اسلامى جنبه هاى لفظى و معنایى کلام الهى را از یکدیگر جدا نموده اند و تنها معنا را وحى از منطقه خداوند دانسته اند. ازاین رو، کلام خداوند فقط بر معنا اطلاق مى شود، و استعمال آن در مورد لفظ از روى مجاز می باشد. این دیدگاه را وحى معنایى مى نامند. از برخى متکلمان عقل گراى شیعه مانند خواجه طوسى و علّامه حلّى و همچنین صدرالمتألهین و علّامه طباطبائى دیدگاه سومى را مى توان برداشت نمود. براساس این دیدگاه، اگرچه کلام خدا مقوله اى متفاوت از کلام بشر مى باشد، اما صفت تکلم به صورت حقیقى و نه مجازى بر آن قابل اطلاق می باشد؛ زیرا حوزه معنایى کلام بر هرگونه تفهیم و تفاهم اطلاق مى شود، و در این میان، ابزار این فرایند در اصل تحقق آن نقشى ندارد. بنابراین، وحى در این دیدگاه، القاى علم در ذهن پیامبر مى باشد و ازآنجاکه مفاهیم و الفاظ در ذهن بشر از ادغامى تفکیک ناپذیر برخوردارند، پیامبر معانى را همراه با الفاظ ذهنى خود دریافت مى کند. این دیدگاه را وحى الفاظ ذهنى مى نامند. در فلسفه اسلامى وحى را چنین تبیین نموده اند؛ نفوس پیامبران علیهم السلام به واسطه فعلیت و استکمالى که یافته اند، از استعداد خاصى برخوردار شده اند. ازاین رو، تماس و اتصالى را در مقام صعود، با عقل فعال پیدا مى کنند. ثمره این اتصال، دریافت حقایق و معارفى عقلانى از منطقه عقل فعال، توسط مرتبه و قوه عاقله پیامبر مى باشد. هنگامى که این حقایق و معارف عقلانى در سیر نزولى به عالم مثال (مثال متصل) مى رسند، به صورت کلمات همگون با عالم مثال درمى آیند. در نهایت به مرتبه عالم حس که مى رسند، به صورت الفاظ و کلمات موزون حسى درمى آیند. مفهوم وحى رسالى در یهودیت، به دیدگاه اسلامى آن بسیار نزدیک می باشد. البته تمام کاربردهاى وحى در عهد عتیق، معناى رسالى آن نیست. در مسیحیت، سه تحلیل کلى از وحى مى توان به دست آورد: ۱٫ دیدگاه زبانى (وحى عبارت می باشد از مجموعه حقایق و معارف اصیل و احکام الهى اى که به صورت گزاره ها و قضایا، از طریق مسیح و سایر پیامبران، براى انتقالِ اراده اصیل و معتبر الهى در قالب الفاظ به سوى انسان ها فرستاده شده، و در کتب مقدس و سنن اولیاى دین تدوین یافته می باشد). ۲٫ دیدگاه غیرزبانى (وحى عبارت از حضور و تجلى ذات خداوند در تجربه بشرى و تأثیرگذارى او در تاریخ بشرى مى باشد). ۳٫ دیدگاه وحى غیرزبانى درونى و تجربى (وحى عبارت می باشد از گونه اى مواجهه، و تجربه احساس حضور خداوند در دل و ضمیر پیامبران علیهم السلام). منابع ابن سینا، حسین بن عبدالله، ۱۳۷۶، الالهیات من الشفاء، تحقیق حسن حسن زاده آملى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى. ـــــ ، ۱۳۸۳، التنبیهات و الاشارات، قم، بوستان کتاب. ابن عربى، محیى الدین، ۱۳۹۴ق، فتوحات مکیه، تحقیق عثمان یحیى، قاهره، المکتبه العربیه. ابن فارس، احمد، ۱۴۱۱ق، مقاییس اللغه، بیروت، دارالجبل. ابن منظور، محمدبن مکرم،۱۴۰۰ق،لسان العرب،بیروت، دارالصادر. الازهرى،محمدبن احمد،۱۴۲۲ق،معجم تهذیب اللغه،بیروت،دارالمعرفه. الاعرجى، ستار جبر حمود، ۱۴۲۱ق، الوحى و دلالته فى القرآن الکریم و الفکر الاسلامى، بیروت، دارالکتب العلمیه. باربور، ایان، ۱۳۶۲، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى. پترسون، مایکل و دیگران، ۱۳۷۶، عقل و اعتقاد دینى، ترجمه احمد نراقى و ابراهیم سلطانى، تهران، طرح نو. توفیقى، حسین،۱۳۷۹، آشنایى با ادیان بزرگ،تهران،قم،سمت، طه. تیسن، هنرى، بى تا، الهیات مسیحى، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، تهران، حیات ابدى. جرجانى، سیدشریف، ۱۴۱۲ق، شرح مواقف، قم، شریف رضى. جواد على، ۱۹۷۶، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین. جوادى آملى، عبدالله، ۱۳۷۸، قرآن در قرآن، قم، اسراء. جوهرى، اسماعیل بن حماد، ۱۴۰۴ق، الصحاح، ط. الثانیه، بیروت، دارالعلم للملایین. حلى، حسن بن یوسف، ۱۳۵۳ق، کشف المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، صیدا، مطبعه العرفان. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، ۱۴۱۶ق، غریب الالفاظ القرآن، بیروت، الدارالشامیه. رشیدرضا، محمد،۱۳۸۰ق، الوحى المحمدى، قاهره، مکتبه المصر. زمخشرى، محمودبن عمر، ۱۳۷۲ق، اساس البلاغه، تحقیق عبدالرحیم محمود، قاهره، احیاء المعاجم العربیه. سبحانى، جعفر،۱۳۷۷،تبیین وحى،کلام اسلامى،ش۲۶،ص ۴ـ۱۵٫ سبحانى، جعفر، ۱۴۱۲ق، الالهیات على هدى الکتاب و السنه و العقل، ط. الثانیه، قم، المرکز العالمى للدراسات الاسلامیه. صدرالمتألهین، ۱۳۴۶، الشواهد الربوبیه، تصحیح و تعلیق سیدجلال الدین آشتیانى، مشهد، دانشگاه مشهد. ـــــ ، ۱۳۶۶، تفسیر القرآن الکریم، چ دوم، قم، بیدار. ـــــ ، ۱۳۵۲، رسائل فلسفى، مشهد، دانشگاه مشهد. ـــــ ، ۱۹۸۱م، الحکمه المتعالیه فى الاسفارالعقلیه الاربعه، بیروت، داراحیاء التراث العربى. طباطبائى، سیدمحمدحسین، بى تا، المیزان فى تفسیرالقرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه. ـــــ ، ۱۳۶۰، مباحثى در وحى و قرآن، قم، بنیاد علوم اسلامى. عبده، محمد، ۱۴۱۴ق، رساله التوحید، بیروت، دارالشرق. فارابى، ابونصر محمد، ۱۳۶۱، اندیشه هاى اهل مدینه فاضله، ترجمه سیدجعفر سجادى، تهران، طهورى. فاضل، مقدادبن عبدالله، ۱۳۶۵، شرح باب حادى عشر، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مک گیل و دانشگاه تهران. فخررازى، محمدبن عمر، ۱۳۷۱، التفسیرالکبیر، ترجمه على اصغر حلبى، تهران، اساطیر. فراهیدى، خلیل بن احمد، ۱۴۱۴ق، کتاب العین، تهران، اسوه. فیروزآبادى، محمدبن یعقوب، ۱۴۲۸ق، القاموس المحیط، بیروت، دارالمعرفه. قائمى نیا، علیرضا، ۱۳۸۱، وحى و افعال گفتارى، قم، زلال کوثر. کریمى، مصطفى، ۱۳۸۶، وحى شناسى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. کهن، راب. ا.، ۱۳۵۰، گنجینه اى از تلمود، ترجمه متن انگلیسى امیرفریدون گرگانى، تهران، یهوداحى. گروه بازنگرى کتاب هاى معارف مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى،۱۳۸۱،مفهوم شناسى وحى،معرفت،ش۶۰،ص۱۴ـ۱۸٫ لاهیجى، عبدالرزاق، بى تا، شوارق الالهام، بى جا، بى نا. ـــــ ، ۱۳۷۲، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى. مایلز، توماس ریچارد، بى تا، تجربه دینى، ترجمه جابر اکبرى، تهران، سهروردى. مصلح، جواد، ۱۳۶۶،ترجمه شرح الشواهدالربوبیه،تهران، سروش. معرفت، محمدهادى، ۱۴۱۵ق، التمهید، قم، جامعه مدرسین. معرفت، محمدهادى و علیرضا قائمى نیا، ۱۳۸۱، گفت وگویى پیرامون وحى، معرفت، ش ۶۰، ص ۸ـ۱۳٫ معمورى، على، ۱۳۸۱، تفسیر و تحلیل وحى در اسلام و مسیحیت، مسجد، ش ۶۴، ص ۱۰ـ۲۵٫ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، ۱۴۱۳ق، النکت الاعتقادیه، قم، المؤتمر العالمى لالفیه الشیخ المفید. میشل، توماس، ۱۳۷۷، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. هاکس، جیمز، ۱۳۷۷، قاموس کتاب مقدس، تهران، اساطیر. هوردرن، ویلیام، ۱۳۶۸، راهنماى الاهیات پروتستان، ترجمه طاطه وس میکائیلیان، تهران، علمى و فرهنگى. هیک، جان، ۱۳۷۲، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدى. The Catholic University if America, 1967, New Catholic Encyclopedia, v. D.C. Printed in the United states of America. یحیى نورمحمدى نجف آبادى: دانشجوى دکترى حکمت متعالیه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (قدس ‌سره).  محمدرضا نورمحمدى نجف آبادى: استادیار دانشگاه علوم پزشکى شهرکرد. معرفت – سال بیست و دوم ـ شماره ۱۹۵ انتهای متن/

۹۴/۰۷/۲۱ – ۰۳:۳۴

مفهوم و هویت شناسى وحى در ادیان ابراهیمى

منبع : وبسایت پورتال۱

لطفا نظر خود را درباره مفهوم و هویت شناسى وحى در ادیان ابراهیمى با ما در میان بگذارید.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب جدید
در گردهمایی ۳ هزار فروشنده صنف الکتریکی از کل کشور در بروکس مطرح شد: تنوع کالا، کیفیت، قیمت مناسب و گارانتی راز موفقیت بروکس در بازار صنعت برق

در گردهمایی ۳ هزار فروشنده صنف الکتریکی از کل کشور در بروکس مطرح شد: تنوع کالا، کیفیت، قیمت مناسب و گارانتی راز موفقیت بروکس در بازار صنعت برق سایت تفریحی پورتال یک :: لطفا در ادامه در گردهمایی ۳ هزار فروشنده صنف الکتریکی از کل کشور در بروکس مطرح شد: …

مطالب جدید
بهترین آبرسان برای پوست خشک چیست؟

بهترین آبرسان برای پوست خشک چیست؟ سایت تفریحی پورتال یک :: لطفا در ادامه بهترین آبرسان برای پوست خشک چیست؟ را ببینید. احساس کشیدگی پوست، سوزش، قرمزی و خارش جزء علائمی هستند که نشان می دهند شما پوستی خشک و حساس دارید! خشکی پوست یکی از مشکلاتی است که به …

مطالب جدید
آموزش تصویری مراحل بازیابی رمز پیج اینستاگرام

آموزش تصویری مراحل بازیابی رمز پیج اینستاگرام سایت تفریحی پورتال یک :: لطفا در ادامه آموزش تصویری مراحل بازیابی رمز پیج اینستاگرام را ببینید. مدت زمان مطالعه این مقاله ۶ دقیقه بسیاری از کاربران به نظر برسد ندانند که فراموشی رمز اکانت پیج اینستاگرام می‌تواند به از دست رفتن پیج …

خرید کامپیوتر,خرید سخت افزار,خرید رم,خرید کارت گرافیک,خرید مانیتور,رم 8 گیگ DDR3,رم 8 گیگ DDR4,ثبت نام لاتاری آمریکا