فریادهای دیروز من/ شش سال گذشت
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب جدید
فریادهای دیروز من/ شش سال گذشت
در ادامه از فریادهای دیروز من/ شش سال گذشت دیدن نمایید.
مهدی جابری/ این روزها صدای شورای شهرستان تهران درباره مشکلات و خطرات نهفته در تونل توحید بلند شده هست. روزنامهها و خبرگزاریهای نامدار و مطرح که سالها قبل به تعریف و تمجید از تونل توحید میپرداختند این روزها به منتقد تبدیل شدهاند و هر روز درباره خطر ریزش و نشست دیوارههای تونل توحید و به خطر افتادن جان شهروندان هشدار میدهند.
پنج-شش سال قبل بود که من دهها گزارش سرگرمی و تحلیلی درباره معضلات و کاستیهای تونل توحید نوشتم؛ از ابهامات مالی گرفته تا اشکالات مهندسی و سازهای. اما آن روزها بیشترِ اعضای شورای شهرستان تهران چشم و گوششان را بسته بودند. حتی سه-چهار نفر از اعضای این شورا به من گفتند: "دنبال چه هستی؟ حرفهایت خریدار ندارد. تو میخواهی محمدباقر قالیباف را تخریب کنی."
یکی از اعضای شورای شهرستان نیز اینچنین به من پاسخ داد: "تو دین و ایمان نداری! تو بیتقوا هستی! میخواهی شهردار را تخریب کنی." و عضو دیگر گفت: "حرفهایت خندهدار هست. جوک میگویی."
و دیگری که تصور میکرد شورای شهرستان، تشک کشتی هست اینچنین مرا خطاب قرار داد: "جابری جان! یک روز بیا شورای شهرستان تا خوب حالیت کنم که اوضاع از چه قرار هست! حرفهای تو کشک هست؛ حواست باشد که اگر من قاتی کنم، بدجور جوابت را میدهم!"
یکی از همین اعضای شورای شهرستان که مرا بیتقوا خوانده بود، بعدها بهانهای پیدا کرد تا از من به خاطر "نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی" به دادسرای فرهنگ و رسانه شکایت کند. تقریبا یک سال هم درگیر پیچ و خم قضایی بودم؛ و این جدای از پروندههای دیگر من در دادسرا و دادگاه مطبوعات بود.
فقط دو نفر از اعضای شورای شهرستان درباره تونل توحید موضعگیری ثابت داشتند. یکی از آنها دکتر حمزه شکیب بود که بارها به دیدار او رفتم و نیز تلفنی درباره خطرات تونل توحید با هم گفت وگو میکردیم. او یک متخصص عمران شهری به معنای واقعی بود و درباره تونل توحید نیز به من گفته بود: "یک روز کار دستمان میدهد." و نیز در روز افتتاح تونل توحید گفته بود: "برای ایمنی تونل توحید باید به خدا توکل کرد." آقای شکیب دیگر حاضر به ادامه حضور در شورا نشد و سراغ فعالیتهای علمی و دانشگاهی خود رفت.
ضرب و شتم شبانه و بازداشت غیرقانونی من و همکارم
ساعت ۲۰ روز دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۸ بود. کیفم را بسته بودم که به خانه بروم اما مطلع شدم بخشی از دیوارهی تونل توحید ریزش کرده هست. بلافاصله از روزنامه درخواست خودرو کردم و از یکی از دوستان عکاس نیز خواستم که مرا همراهی کند. خودروهای روزنامه در آن ساعت آماده نبودند. آژانس گرفتم و با عکاس به سمت تونل توحید رفتیم. در میانه راه به ترافیک سنگین برخورد کردیم و مابقی مسیر را با موتور رفتیم.
به آرامی و به طور نامحسوس مشغول تهیه گزارش از ریزش دهانهی جنوبی تونل توحید شدم و دوستِ عکاس من هم به کار تهیه عکس از فاصلهی دور مشغول بود. تا ساعت ۲۲ آنجا بودیم اما وقتی قصد بازگشت داشتیم، شناسایی شدیم. با مهدی چمران رئیس شورای شهرستان تهران تماس گرفتم و به او گفتم جان ما در خطر هست لطفا کمک کنید. اما او گفت "شما اشتباه کردید و خداحافظ!" بلافاصله با آقای کاوه اشتهاردی مدیرمسئول روزنامه ایران تماس گرفتم و البته تماس ما به خاطر حمله افرادی که آنجا حضور داشتند ناتمام ماند. عدهای بر سر ما ریختند و کتکمان زدند. آنقدر حلقه محاصرهشان را تنگ کردند که اگر یک قدم عقبتر میرفتیم، به داخل گودالی عمیق سقوط میکردیم و ابزار آلات و میلگردهایی که آن پایین بود، بدنمان را آبکش میکرد! آنها میگفتند: "شما را میکشیم و پای چوبهی دار هم میرویم!"
خودروهای پلیس به دستور فرمانده انتظامی تهران بزرگ سه ساعت برای یافتن و نجات ما تلاش کردند. آقای اشتهاردی نیز موضوع را به وزیر اطلاعات منتقل کرده بود. قبل از ساعت سه بامداد بود که ما نجات یافتیم. کارگران را بخشیدیم اما آنهایی که دستور حمله به ما داده بودند به کلانتری جامی منتقل شدند. اتهام آنها بازداشت غیرقانونی و دستور ضرب و شتم بود. از سوی دیگر، رایزنیهای مقامات ارشد شهرداری تهران در همان نیمهشب و بامداد درباره این ماجرا آغاز شده بود. آنها حتی با من تماس گرفتند و به خاطر این موضوع عذرخواهی کردند و خواستار عدم انتشار آن در روزنامه شدند. اما ما خبرنگار بودیم و هستیم. میتوانستیم از حق خودمان بگذریم اما چشمپوشی از آن حادثه ریزش تونل را خیانت میدانستیم.
از اینکه عوامل پروژه تونل را در آن کلانتری و در قفسهای مخصوص میدیدم ناراحت بودم. صحنهی سختی بود و نمیخواستم در عذاب کشیدن چند انسان شریک باشم. با دوستِ عکاسم مشورت کردیم و همانجا مدیران پروژه تونل توحید که عاملان اصلی ضرب و شتم بودند را بخشیدیم اما شرط ما این بود که باید حقیقت را درباره ریزش تونل توحید بازگو کنند. بنابراین ساعت چهار بامداد مجددا راهی تونل توحید شدیم. مدیران پروژه درباره نواقص کار خود توضیح دادند و اقرار کردند که این تونل مشکل سازهای و مهندسی دارد. سپس مجددا نیم ساعت مشغول تهیه عکس و گزارش از جزئیات ریزش دهانه تونل شدیم. ﴿ناگفته نماند که آن افراد به دوستان خوب من تبدیل شدند و بهرغم اختلاف نظر درباره برخی مسائل، هرازگاهی با هم در ارتباط هستیم.﴾
صبح شده بود. فرصت رفتن به خانه نداشتیم. با لباسهای خاکی و بدن خسته و کتکخورده راهی دفتر روزنامه شدیم.
مهدی چمران روز بعد از حادثه در مصاحبههایی اعلام کرد که تونل توحید اصلا ریزش نداشته و یک مشکل طبیعی و کوچک بوده هست! شهردار تهران نیز از اساس، همه چیز را تکذیب کرد و منکر ریزش و هر گونه اشکال فنی و سازهای شد. رسانهها نیز طرف شهرداری تهران را گرفتند و من تنها ماندم. با این حال سه سال دیگر نیز به تنهایی به راهم ادامه دادم و تا روز افتتاح تشریفاتی تونل توحید دست از سر مدیران و مسئولان شهری برنداشتم. تنها مینوشتم و مسخره میشدم. تنها مینوشتم و انگ میزدند؛ من در یک رسانه مینوشتم و آنها در ۱۲۰ رسانه به من جواب میدادند! دقیقا در ۱۲۰ رسانه.
شش سال گذشت
حالا شش سال از آن حادثه گذشته هست. اعضای شورای شهرستان به یک خطر پی بردهاند و نگران هستند. همچنین بیشتر رسانههایی که قبلا از تونل توحید تعریف و تمجید میکردند و به تمسخر و تخریب همهجانبهی من مشغول بودند، امروز اظهار نگرانی میکنند و از به خطر افتادن جان شهروندان هراس دارند!
اخیرا یکی از اعضای شورای شهرستان تهران با من تماس گرفت و گفت: "شما قبلا مدارک و مستنداتی درباره ابهامات مالی و سازهای تونل توحید داشتید. من به دنبال آنها هستم!"
من نیز پاسخ دادم: "آن مدارک مربوط به شش سال قبل بود. من به جز خاطره، هیچ چیز از آن روزها ندارم…"
***
ریزش دهانه تونل توحید و ضرب و شتم خبرنگاران.
تهیه و گرد آوری : وبسایت تفریحی و سرگرمی پورتال یک
لطفا نظرات خود را درباره نوشته فریادهای دیروز من/ شش سال گذشت با ما در میان بگذارید.
بدون دیدگاه