روزی که فرزند شهیدتندگویان به مرحوم حاج احمد خمینی گفت تو دیگه کی هستی؟
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب جدید
روزی که فرزند شهیدتندگویان به مرحوم حاج احمد خمینی گفت تو دیگه کی هستی؟
گیل مشاهده:روزنامه اعتماد در مصاحبه با مهدی تندگویان فرزند شهید محمدجواد تندگویان وزیر نفت دولت شهیدرجایی خاطرهای در باره دیدار وی با امام منتشر کرده می باشد.
مهدی تندگویان گفته می باشد:
در یکی از ملاقاتهای عمومی که مختص آموزش و پرورشیها بود ما هم به اتفاق عمهام که آموزش و پرورشی بود به جماران رفته بودیم. آن زمان آقای اکرمی وزیر آموزش و پرورش بود. من دیدم آقای اکرمی به همراه پسرش دارند از در گوشه حسینیه میروند خدمت امام. من آن زمان راهنمایی بودم و ١٢، ١٣ سالم بود.
راستش خیلی به من برخورد. آمدم پیش محافظان و شروع کردم به داد و بیداد و گفتم: اگر او وزیره پدر من هم وزیربود… که یادم هست سپاهیهایی که آنجا بودند به من میخندیدند. چون من را نمیشناختند. با ناراحتی آمدم دم در که یکدفعه یکی از بچههای سپاه صدایم کرد و گفت: چی شده، حرف حسابت چیه؟ آنجا بود که خودم را معرفی کردم و گفتم میخواهم بروم امام را ببینم. به هر حال او کمک کرد و من را تو بردند.
خوب یادم هست که احمد آقا روی یک سکویی نشسته بود و داشت صبحانه میخورد. من را معرفی کردند و گفتند فرزند فلانی می باشد و میخواهد امام را ببنید. احمد آقا هم خندید و گفت: بیا من ببوسمت پسرم… من هم که از آن بچه پرروهای سرشناس بودم خیلی راحت گفتم: نمیخوام من را ببوسی. من آمدم امام را ببینم تو دیگه کی هستی؟! البته من اصلا ایشان را نمیشناختم.
یادم هست، آقای بروجردی، داماد امام بالاخره رفت تو و گفت آقا گفتهاند بیاوریدش داخل. من را بردند آن خانه پشتی یا اتاق خواب اصلی امام. یک ایوانی هم روبهرویش بود. امام بدون عمامه و عبا رو به حیاط نشسته بودند و یک چهارپایهای هم زیر پایشان بود و داشتند کتاب میخواندند. یادم هست به محض اینکه به ایوان رسیدم اصلا حالم را نفهمیدم و پریدم بغل امام و شروع کردم به طور ناخودآگاه به گریه کردن. امام هم دستی روی سرم کشیدند و جویای احوال خانوادهام شدند.
من خیلی گلایه کردم و گفتم، خواهرم و مادرم هم آمدهاند ولی نمیگذارند که بیایند که امام خیلی ناراحت شدند و همانجا گفتند بروید مادر و خواهر ایشان را هم بیاورید. اما آمدند و گفتند که آنها را پیدا نکردهاند. امام گفت بروید کارت بیاورید. آن زمان کارتهای ملاقاتی بود که سبز رنگ بود و با آنها میتوانستید به حسینیه جماران بروید. امام آنها را امضا کرد و به من داد و گفت: از این به بعد با این کارتها هر وقتی خواستید اینجا بیایید. تا مدتها این کارتها دست به دست بین افرادی که میخواستند امام را ببینند میچرخید.
نوشته روزی که فرزند شهیدتندگویان به مرحوم حاج احمد خمینی گفت تو دیگه کی هستی؟ اولین بار در پایگاه سرگرمی گیل مشاهده پدیدار شد.
روزی که فرزند شهیدتندگویان به مرحوم حاج احمد خمینی گفت تو دیگه کی هستی؟
تهیه و گردآوری:پورتال ۱
لطفا نظرات خود را درباره روزی که فرزند شهیدتندگویان به مرحوم حاج احمد خمینی گفت تو دیگه کی هستی؟ با ما در میان بگذارید
بدون دیدگاه