داستان کوتاه و زیبای یواشتر برو من میترسم
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب جدید
داستان کوتاه و زیبای یواشتر برو من میترسم
در ادامه از داستان کوتاه و زیبای یواشتر برو من میترسم تماشا نمایید.
زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب میراندند.
از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: ‘یواشتر برو من میترسم’ مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: ‘خواهش میکنم، من خیلی میترسم.’ مردجوان: ‘خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!’
زن جوان: ‘دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟’ مرد جوان: ‘مرا محکم بگیر’
از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: ‘یواشتر برو من میترسم’ مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: ‘خواهش میکنم، من خیلی میترسم.’ مردجوان: ‘خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!’
زن جوان: ‘دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟’ مرد جوان: ‘مرا محکم بگیر’
[ادامه نوشته را در اینجا بخوانید …]
تهیه و گرد آوری : پورتال تفریحی و سرگرمی پورتال یک
لطفا نظرات خود را درباره نوشته داستان کوتاه و زیبای یواشتر برو من میترسم با ما در میان بگذارید.
بدون دیدگاه