داستانک طنز
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب جدید
داستانک طنز
پورتال تفریحی پورتال ۱ :: لطفا در ادامه داستانک طنز را ببینید.
داستانک طنز
روزی روزگاری در زمانهای قدیم مرد خیاطی کوزهای عسل در دکانش داشت. یک روز میخواست دنبال کاری از مغازه بیرون برود. به شاگردش گفت: «این کوزه پر از زهر می باشد. مواظب باش به آن دست نزنی و من و خودت را در دردسر نیندازی.»
شاگرد که میدانست استادش دروغ میگوید، حرفی نزد و استادش رفت. شاگرد هم پیراهن یک مشتری را برداشت و به دکان نانوایی رفت و آن را به مرد نانوا داد و دو نان داغ و تازه گرفت و بعد به دکان برگشت و تمام عسل را با نان خورد و کف دکان دراز کشید. خیاط ساعتی نگذشته بود که بازگشت و با حیرت از شاگردش پرسید: «چرا خوابیدهای؟»
شاگرد ناله کنان پاسخ داد: «تو که رفتی من سرگرم کار بودم. دزدی آمد و یکی از پیراهنها را دزدید و رفت. وقتی من متوجه شدم از ترس شما زهر توی کوزه را خوردم و دراز کشیدم تا بمیرم و از کتک نوش جان کردن و تنبیه آسوده شوم.
نوشته داستانک طنز اولین بار در تفريح۲۴ پدیدار شد.
داستانک طنز
منبع : پورتال ۱
لطفا نظر خود را درباره داستانک طنز با ما در میان بگذارید.
بدون دیدگاه