انگشت و خیک (داستانک)
- بهدست:
- دستهبندی: مطالب جدید
انگشت و خیک (داستانک)
وبسایت تفریحی پورتال ۱ :: لطفا در ادامه انگشت و خیک (داستانک) را ببینید.
انگشت و خیک
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت در زمان خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در زمان فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهرستان دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.»
انگشت و خیک (داستانک)
لطفا نظر خود را درباره انگشت و خیک (داستانک) با ما در میان بگذارید.
بدون دیدگاه