داستان ارواح گمشده در زمینی دیگر-قسمت نهم
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب جدید
داستان ارواح گمشده در زمینی دیگر-قسمت نهم
سایت تفریحی پورتال ۱ :: لطفا در ادامه داستان ارواح گمشده در زمینی دیگر-قسمت نهم را ببینید.
داستان ارواح گمشده در زمینی دیگر
قسمت نهم
نویسنده : لیلا شاهپوری
و بالاخره بعد از دو هفته که از اومدنمون به اون نقطه کور گذشته بود تصمیم گرفتیم به سمت غار حرکت کنیم …
ما فقط تابع حرف های دیگران بودیم چون هم تازه وارد بودیم و هم جایی رو بلد نبودیم ..
جدای تمام این حرفها دانش ما نسبت به بقیه , هیچ بود .
روزبه نسبت به بقیه خیلی خوشحال تر بود همش فکر میکرد با رفتن به سمت غار میشه برای همیشه از اینجا خلاص شیم !!
اونروز صبح برامون فراموش شدنی نبود چون برای همیشه از کلبه خارج می شدیم و نمی دونستیم دیگه راه برگشتی بسمت کلبه نخواهیم داشت …
وقتی اونجا بودیم صبح یا عصر یا .. معلوم نبود چون هوا کمی تاریک و روشن میشد اونهم بدون اینکه نیازی به نوری باشه , راه افتادیم ..
ما که وسیله بخصوصی واسه بردن نداشتیم ولی بقیه افراد لوازم زیادی رو قرار بود با خودشون بیارن ..
نتیجه کلی از تحقیقاتی رو که انجام داده بودن به صورت بسته بندی های مجزا درست کرده بودن و آوردن تک تک اونها براشون مهم بود ..
روزبه خیلی واسه رفتن به سمت غار عجله داشت ولی ماهان هم خوشحال بود هم عصبی ..
من هم نمیدونستم چه حالی دارم از وقتی که موضوع فضایی ها رو فهمیده بودم مثل ماهان کمی عصبی و نگران بودم همش میترسیدم در حالی که به طرف غار در حرکتیم ما رو ببینن ..
در ضمن دانشمندا اطلاعات شون خیلی ناقص بود و نمی دونستن عکس العمل اونها با آدما در همچی محیطی چی میتونست باشه !!
و …
بالاخره راه افتادیم ..
باید از سمت دریا می رفتیم راهی که لاب لای جنگل به طرف کوه هدایت میشد و در یکی از بالاترین قسمتهای کوه غار بزرگی قرار داشت ..
وقتی به ساحل رسیدیم برای آخرین بار ماهان سری به ماشینش زد و یجوری درشو بست ه انگار در اونجا دزدی هم وجود داره !
روزبه وقتی معطلی ماهان رو دید گفت:
-ای بابا بسته دیگه بیا حالا تو هم .. دزدگیرشو بزن راه بیفت دیگه !
ماهان لبخندی زد و به راه افتاد …
راه طولانی رو در پیش داشتیم ..
نسیم دختر قوی و بااراده ای بود و ما طی مدتی که اینجا بودیم کاملا از شجاعت و نترس بودنش مطلع شده بودیم .. مدام به روزبه انرژی می داد و به همه انگیزه رسیدن به مقصد رو یادآوری میکرد ..
ساعتها پیاده روی همه ما رو خسته کرده بود ..
جنگل بزرگ و پهناوری بود و هیچوقت فکر نمیکردم درختهای بزرگ و تنومندی رو اونهم به این صورت ببینم .
شاخه های سر به فلک کشیده که معلوم نبود تا به کجاها ادامه داشته ..
گاهی به چشمه های زیبایی برمیخوردیم که همانند فتوشاپ یک عکس بود .
به نظر برسد مسیر طولانی بود ولی از این همه منظره های زیبا در حال لذت بردن بودیم که متاسفانه ناگهان …..
در حالی که منو ماهان و روزبه مشغول شوخی بودیم همسر اون مرد چینی فریادی زد ..
همه برگشتیم ..
چون اونها عقب گروه در حال حرکت بودند ..
چیزی رو که می دیدیم نمی تونستیم باور کنیم …
زن چینی در آسمان بود و همه مات و مبهوت بودیم ..
چیزی اون رو از زمین بلند کرده بود ولی یک چیز نامرئی ..
آقای کیانگ همون مرد چینی مدام داد و فریاد میکرد و عاجزانه از همه درخواست کمک میکرد .
هیچکس نمی تونست کاری کنه و متاسفانه همه نظاره گر دور شدن او شدند ..
کیانگ روی زمین نشست و با گریه و غم فراوان شاهد دور شدن همسرش شد .
همون لحظه بود که یکی از دانشمندان ژاپنی هشدار داد که احتمالا کسی نمیخواد اونها به سمت غار برن و بقیه هم حرف آدم فضایی ها رو میزدن و تصور میکردن احتمالا میتونه کار اونها باشه ..
بقیه راه رو با احتیاط بیشتری به پیش می رفتیم ..
دیگه طوری شده بود که حواسمون به همه قسمت ها بود از هوا گرفته تا زمین , چشمه ها و ..
تا اینکه بعد از یک روز تمام خبر خوبی رو شنیدیم ….
رسیدیم .. اونجاست .. رسیدیم .. خدا رو شکر غار اونجاست …
وقتی به غار رسیدیم تصورمون این بود که به بازگشت نزدیک شدیم ..
ولی خبر نداشتیم که در غار خطراتی وجود داره که تابحال کسی از اونها خبر نداشته …
پایان قسمت نهم
قسمت هشتم
قسمت دهم روز شنبه ۵ دی ۱۳۹۴
با ما همراه باشید
داستان ارواح گمشده در زمینی دیگر-قسمت نهم
لطفا نظر خود را درباره داستان ارواح گمشده در زمینی دیگر-قسمت نهم با ما در میان بگذارید.
بدون دیدگاه