رفع میشوم!
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب جدید
رفع میشوم!
اسفندماه ۱۳۹۱ بود که وبلاگ من در بلاگفا با عنوان "آدمهای ساکت" ف..ی…ل…ت…ر شد. دلیلش تعدادی شعر و نوشتهی اجتماعی بود اما ضربه نهایی را یک پست درباره "زن" به من زد! یک یادداشت کوتاه اجتماعی نوشته بودم با عنوان "چماق فتحه" و در کنارش تعدادی عکس از زندان خواهران در منظقه ری منتشر کرده بودم؛ که بعد از آن چند پیام اخطار غیررسمی از سوی افرادی ناشناس آمد و بعد هم ف.ی…ل…ت…ر شدم و حتی دیگر به صفحهی مدیریت وبلاگم نیز دسترسی نداشتم. البته از نظر خودم آن مطالب هیچ اشکال سیاسی نداشت اما به هر حال، آن روزها دورهی حساسی بود! بگذریم…
آن روزها ما منتظر تولد دوقلوها بودیم و دو ماه به تولدشان مانده بود هنوز؛ اما تشویش و نگرانی حاصل از مسدود شدن وبلاگ، تمام وجودم را فراگرفته بود. هرلحظه منتظر بودم که اتفاقی عجیب رخ دهد و مثلا عدهای بیایند و… بگذریم…
وبلاگم به گونهای مسدود شده بود که حتی با "فیل…شکن" هم امکان ورود به آن نبود. تنها ابزاری که در اختیار داشتم، سیستم آمارگیر وبلاگم بود. مثلا میتوانستم متوجه شوم که دیگر هیچکس از وبلاگ من بازدید نمیکند اما نگرانی و هراس من زمانی به اوج خود رسید که بعد از تعطیلاتِ رسمی نوروز (از پنجم فروردین به بعد) متوجه حضور افرادی در وبلاگ شدم. آنها در روزهای اداری، هر روز یکبار یا دوبار وارد وبلاگ من میشدند و برخی پستها را بررسی میکردند. این درحالی بود که من نمیتوانستم حتی با فیل…شکن از وبلاگم بازدید کنم. بنابراین میتوانستم حدس بزنم که اتفاقی بزرگ در راه هست.
نیمه دوم اردیبهشت، چند روز مانده به تولد دوقلوها در جلسهای شغلی نشسته بودم. موضوع وبلاگ تقریبا برایم فراموش شده بود و به این نتیجه رسیده بودم که خطر از بیخ گوشم رد شده هست. در آن جلسه یک پیام کوتاه در تلفن همراهم دریافت کردم: "پروندهای برای شما در دادسرای فرهنگ و رسانه به شماره… تشکیل شده هست. در ساعت… تاریخ… به این دادسرا مراجعه کنید!"
من فقط نگران وضعیت همسرم بودم و به این فکر میکردم که در این شرایط چهقدر به بودن و کمک من نیاز دارد. با خواندن اس ام اس، تمام تمرکزم از دست رفت. آن جلسهی شغلی در نهایت حاصلی برای من نداشت. نه میتوانستم صحبت کنم و نه به صحبتها گوش بسپارم. چند روز بعد در آستانه تولد بچهها راهی دادسرا شدم. از اینکه متوجه شدم آن پرونده ربطی به وبلاگ ندارد و مربوط به موضوع دیگری با عنوان "تشویش اذهان عمومی" هست، خوشحال شدم. داشتم بال درمیآوردم. حاضر بودم تمام بدنم را برچسب "تشویش اذهان عمومی" بزنند اما آن جایی نروم که… بگذریم…! آن شب با لبخند و خوشحالی به خانه رفتم و جشن گرفتم.
**
بعد از یکسال امکان اضافه کردن پست به وبلاگ فراهم شد اما همچنان مسدود بود. من بعضی از پستهایی که در بلاگاسکای (همین وبلاگ) مینوشتم را در آن وبلاگ نیز کپی میکردم اما از آنجا که هیچزمان از "فیل…شکن" استفاده نکردهام، دیگر روی وبلاگم را ندیدم. حالا بعد از دوسالونیم، پیام آمده هست که به زودی رفع ف..ی…ل…ت…ر خواهم شد. نمیدانم باید از "رفع شدنم" خوشحال باشم یا نه؟!
دو سال و نیم هست که روی وبلاگم را ندیدهام. آدمهای ساکت را، در بلاگفا؛ ممکن است خیلی بزرگتر شده باشد! ممکن است پیر شده باشد؛ ممکن است آن احساس سابق را او به من، و من به او، نداشته باشم و نداشته باشد. نمیدانم آیا میشود بیپروا و بیمحابا مثل گذشتهها در آنجا نوشت و حرف زد یا نه؟! دوبارهساختنش ممکن است احساسِ سه سال قبل را میخواهد که من ندارم. ممکن است بهتر این هست که موزه باشد؛ یا یک اثر تاریخی!
تهیه و گرد آوری : پورتال تفریحی و سرگرمی پورتال یک
لطفا نظرات خود را درباره مطالب رفع میشوم! با ما در میان بگذارید.
بدون دیدگاه