قسمت های ۱۴تا ۱۷ سریال ترکی حکایت کهنه

قسمت های ۱۴تا ۱۷ سریال ترکی حکایت کهنه

پورتال یک : شما را به تماشا قسمت های ۱۴تا ۱۷ سریال ترکی حکایت کهنه دعوت میکند.

شما می توانید این نوشته با ارزش یعنی قسمت های ۱۴تا ۱۷ سریال ترکی حکایت کهنه را در ادامه ببینید.

قسمت هفدهم 

توی راه ترکان که عصبی شده میگه نگه دار میخوام پیاده بشم.مته نگه میداره ترکان پیاده میشه مته هم به دنبالش میره . ترکان: اون آدما اسلحه داشتن؟ مته :آره داشتن ،بعدشم تو چرا منو تعقیب میکنی .؟ ترکان : من تورو تعقیب نمیکنم ،موضوع ما اینه مته موضوع ما این نیست ،یه نفر رو سوار ماشین میکنی بعدشم طرف رو تسلیم یه عده دیگه میکنی ،کیف رد و بدل میکنی .؟ مته: یعنی چی؟ موضوع ما اون نیست ،من باید با تو سر و کله بزنم یا با کارم ؟ اگه بلایی سرت می اومد چی ؟ ترکان: مته تورو خدا تو چرا اینکارو میکنی؟ اگه بلایی سرخودت می اومد چی؟اونوقت چی میشد؟. مته: خودش گفته بود تو دردسر افتاده منم نجاتش دادم ، بد شد . ترکان: ولم کن بابا .مته : کجا؟ ترکان: چه میدونم ؟ سرم درد میکنه باید برم قهوه بخورم. مته: بایدم درد بگیره از بس حرف میزنی …هی .

ترکان با فریاد میگه: چیه؟ کته : تو دیونه ای به خدا . ترکان: خودت دیونه ای . مته: معذرت میخوام اگه سرت داد زدم .ترکان: باشه منم معذرت میخوام اگه داد زدم اما حق داشتم . مته : آره حق با توئه مثل زنای لوس از ماشین پیاده می شی . ترکان: البته که پیاده میشم . مته: چکار کنیم همین جا وایسیم بیا بریم دیگه . ترکان دوباره برمیگرده تو ماشین .مراد: مته کار تحویل رو انجام داده ،بچه زرنگیه .چنگیز: آفرین بهش.مراد: احساس میکنم از این بچه خوشت نمیاد اما اگه پامیر بود تنها نمی فرستادیش . چنگیز: آره اما من پامیر رو می شناسم همه چی با گم شدن اون پیک و اومدن این پسر شروع شد.مراد: ولش کن بابا.مته میاد و ساک پول رو به چنگیز میده .

زینب صبح آماده میشه تا بره سرکار و به ترکان و مادرش می گه تو یه شرکت بزرگ کار پیدا کرده . همکار ترکان زنگ میزنه و میگه مته فامیلیشو عوض کرده و از طرف یه اطلاعاتی محافظت و پشتیبانی میشه .

سرویس صدری رو جلوی خونه پیاده میکنه و سرخیابون زینب رو سوار میکنه .مراد سرمیز صبحونه از اسرا میخواد که تنهایی جایی نره اما اسرا از این موضوع ناراحته و از نیلوفر کمک میخواد.اما نیلوفر هم از مراد پشتیبانی میکنه هر چند به تمسخر. چنگیز و پامیر به تماشا پدر و مادر یونس«پیک قبلی» میرند و می فهمند که بیشتر موقعها با مربی فوتبالش هست و کمتر به خونه میاد .

مته همراه اسرا و نیلوفر ه . اسرا:ما میریم خرید شما هم دم در باید منتظر باشید. مته: منتظرم می مونم اسرا خانمچنگیز به تماشا مربی یونس میاد و میگه من پول بهت میدم تا بتونی تیمت رو سرپا نگه داری در ازای اون به یونس زنگ بزن بگو بیاد اینجا.نیلوفر بعد از خرید توی فروشگاه از اسرا و مته جدا میشه تا به تماشا ترکان بره .اسرا با خشم به مته میگه : میشه عجله کنی؟. میره و مته هم با کلی پاکت خرید بدنبالش راه می افته .ترکان پرونده مته رو نگاهی میکنه و بهش زنگ میزنه مته که دستش پر از پاکته نمی تونه گوشی رو جواب بده . نیلوفر وارد اتاق میشه و در مورد شماره تلفن از ترکان سئوال میکنه و ترکان میگه این خط برای هلنده اما طرف شهروند سوئیسه و یکساله در ترکیه استفاده میشه سعی میکنم براتون پیدا کنم .صدا(چطوری ترکان) ترکان: خوبم شما؟صدا(دنبال آدمای اشتباه میگردی خوشحال میشم اگه با آدمای خودت سر و کله بزنی و از دنبال کردن من دست برداری) ترکان: تو منو تهدید میکنی . صدا(به نظرت اینطوره) ترکان: تو کی هستی ….تلفن قطع میشه . ترکان میخواد به تماشا روزنامه نگار بره . گوشی مته زنگ میخوره ….ترکانه …..مته در همون لحظه متوجه دو نفر میشه و گوشی رو قطع میکنه و همراه اسرا از مغازه خارج میشهتوی پارکینگ مته با اون دونفر درگیر میشه و هر دو رو میزنه و همراه اسرا میره .

برکیز و نیلوفر همدیگه رو ملاقات میکنن . بعد از خوش وبش و تعریف خاطرات گذشته برکیز میکه : من تورو یاد کسی میندازم. نیلوفر:یاد ابراهیم فرهاد .، مرگ اون خیلی داغونم کرد . برکیز :آره ابراهیم فرهاد دوست خیلی خوبم بود ،تورو درک میکنم.مته: لااقل تشکر میکردی . اسرا: برای چی ؟ مته : آوردمت خونه . اسرا: آها فکر کردم بابت اون آدماست ..باید بگم تو داری به خاطر کاری که انجام میدی پول میگیری درسته .مته: اره درسته من تشکر میکنم .اسرا: قابلی نداره ،کارت تموم شد بیا در مورد قرار شام شبم صحبت کنیم .مته: حتما.

صدا(از هدیه من خوشت اومد)مته: آدما رو تو فرستاده بودی . صدا(بله) مته: چرا؟صدا(دارم سعی میکنم تورو زنده نگه دارم ) مته : واقعا ممنونم نمی خوام دیگه همچین کاری بکنی .صدا(ناراحت نشو اسرا دیگه بدون تو کاری نمیکنه ،بدرد خوردی) مته: دیگه نمی خوام از اینکارا بکنی .

نیلوفر: ابراهیم فرهاد یه پسر داشت میدونی زندست یا نه؟ . برکیز: آره احتمالا. نیلوفر: دوست داشتم ببینمش …. ما اینجاییم و در مورد بقیه حرف میزنیم ولی جز تو کسی رو ندارم تا حرف بزنم .من در موردش با مرادم حرف نزدم من خطای زیادی کردم. برکیز: در حق خودت بی انصافی نکن همیشه میتونی از اول شروع کنی.اسرا کل اتفاقات رو بر

ای مراد و چنگیز تعریف میکنه . مته همون لحظه میاد و مراد ازش تشکر میکنه .مته: من کارمو انجام دادم . چنگیز: چیزی فهمیدی ،کی بودند؟ . مته: نه من فقط از اسرا خانم حمایت کردم . فضای آشپزخونه مته و اسرا با هم هستند .مته: برای شام برنامه داری؟ اسرا: تو الان برو شب با دوستام برنامه شام دارم .منتظر خبرم باش .مته : زمانش مشخصه . اسرا: نیم ساعت قبلش بهت خبر میدم. صدری آماده میشه بره سرکار که چشمش به کیف ترکان می افته و اسناد مربوط به مته رو می بینه ….

قسمت چهاردهم 

نیلوفر به برکیز زنگ میزنه و باهاش توی رستوران قرار میذاره مته همراه پامیر جلوی رستوران تو ماشین منتظر نشستند. به اونها خبر میدن که برکیز داره میاد پس نیلوفر از رستوران خارج میشه و میره ، ماشین برکیز جلوی رستوران می ایسته

پامیر و مته نقاب روی صورت هاشون میکشند و میرن تا برکیز رو بکشند اما ماشین خالیه و فقط راننده اونجاست. کثه به صدری میگه که چنگیز کشته شده.

مراد توی دفترش منتظر سرگرمی از برکیز هست که برکیز با دو تا از افرادش وارد اتاق اون میشه . مراد: تو چطور تونستی تله برام بذاری ؟ برکیز: فریب بدی ، فریب میخوری .. چنگیز میاد و اسلحه رو به سمت برکیز نشونه میگیره صدری هم که تازه رسیده اونم به سمت رکیز نشونه میگیره . برای برکیز و مراد باورش کمی سخته که چنگیز زندست. افراد برکیز که جلوی رستوران هستند مته و پامیر رو گروگان میگیرند . چنگیز از برکیز میخواد تا افرادشون رو آزاد کنن و اونم اجازه میده تا بره . برکیز و افرادش وارد سالن میشن تا فرار کنند که کثه اونجاست (با اونها هم دست بوده و اون برکیز رو از نقشه خبردار کرده) برای اینکه کسی به کثه شک نکنه اونو هم میزنند . پامیر و مته هم میرسند شرکت .صدری با تماشا مته خیلی عصبی و شاکی بنظر میاد . مته میاد خونه که میبینه برکیز اونجاست و اون ازش میخواد بیرون برند تا حرف بزنند. چنگیز و مراد در مورد دزدیده شدن چنگیز حرف میزنند و میگه : اونا فقط می خواستن ثابت کنن که شما منو فدا میکنی ؟ مراد: خوشحالم اومدی . برکیز: میخواستی منو بکشی ؟ مته : در مورد چیزی که اتفاق نیفتاده حرف نمی زنم . برکیز: اگه نمی فهمیدم برام دام گذاشتی می اومدی منو میکشتی ؟ . مته : من دنبال قاتل پدرمم . برکیز: چرا منو میخوای بکشی فکر کردی من قاتل پدرتم ،جلوی مادربزرگت باید مثل قبل باشیم ولی اگه یه بار دیگه جلوم سبز بشی می کشمت .مته : قبوله ،منم قاتلای پدرمو میکشم.

مته میاد تا سوار ماشین بشه که صدری هم میاد و میگه میخوام باهات حرف بزنم . صدری : از ترکان فاصله بگیر . مته : فقط همین . صدری : توی دستت اسلحه داری ،شدی نوکر بزتپلی ها ،کاری رو که گفتم بکن تا همسایه بمونیم . مته : تو یه شرکت کار میکنیم . صدری : اونجا به من مربوطه ، دخترمم به من مربوطه . مته :باشه همسایه بمونیم. صدری : راهت راه نیست . ترکانپدرش رو می بینه که از ماشین مته پیاده شد .

ترکان داره میره سرکار که متوجه مته میشه که منتظرش ایستاده . مته : صبح بخیر ،میشه صحبت کنیم ؟ ترکان :صبح بخیر چی میخوای بگی ؟ مته : دیروز بحثمون شده بود ،معذرت میخوام ،هر سئوالی داشتی بپرس ،صادقانه جواب میدم . ترکان: من کنجکاو نیستم حق با توئه بی مورد عصبی شدم ،من حق ندارم تو زندگیت دخالت کنم ،همین هیچ سئوالی ندارم . مته : میخوای برسونمت . ترکان : نه نیاز نیست .

صدا(چنگیز زندست)مته : اینطور ایجاب میکرد . صدا(تو اشتباه کردی نباید میذاشتی زنده بمونه )مته : بزتپلی و چنگیز دیگه به هم اعتماد نمیکنن ،دست راست بزتپلی میشم. و چنگیز رو کنار میذارم .

مراد فکر میکنه نیلوفر برکیز رو خبر کرده اما یلوفر انکار میکنه .

مته به مراد زنگ میزنه «تغییر دادن صدا»میدونی چرا چنگیز زنده مونده؟ میدونه فروختیش ،اگه من بودم فراموش نمی کردم ،اگه تورو بکشه چی ؟ اگه آدم من شده باشه چی ؟ مراد : تو چی میخوای ؟ مته : ازمن چیزی به تو گفت ………….ترکان از یکی همکاراش میخواد که در مورد گذشته مته اطلاعاتی براش بیاره .

۱۵

مراد: خوب پول درمیاری ؟ اوایل که اومده بودی پولی نداشتی ؟ تکالیف بچه های دانشگاه رو انجام میدادی میگفتی دخترای محله شما کلاسشون به ما نمی خوره . مته : بازم چیزی تغییر دادن نکرده . مراد : از من اضافه کار نخواه چون پول خوبی میگیری .آدما همیشه بیشتر میخوان ،اما مدام خطا میکنن . مته : نگران نباشید من خطا نمی کنم .مراد : وقتی اسرا فهمید تو پیش من کار میکنی دلگیر شد ، تعجب کرد چرا ؟ مته : احتمالا برای اینکه دوست دانشگاهیم. مراد : انسان یه بار خطا میکنه نه دوبار ، اسرا دوست تو نیست . اون اونجوری فکر میکنه ولی تو خرفهم شو ،اسرا دختر منه ، یعنی دختر رییس تو …. اسرا توی بوفه با اتاکان نشسته که مته میاد ومیخواد باهاش حرف بزنه اتاکان میره . اسرا : چند وقته با پدرم کار میکنی ؟ مته : خیلی زمان نیست . اسرا:پس کی میخواستی بگی ؟ مته:قبل از اینکه تو بفهمی . اسرا: مته ای که من می شناسم یکی دیگه ست نه کسی که با کارمندای بابام بچرخه ،این مته رو دوست دارم ،دیگه همدیگه رو نبینیم . مته : اسرامن دوست ندارم اینجوری بشه . اسرا: من میخوام دیگه نبینمت . فضلی میاد و از اسرا تلفن ترکان رو میخواد تا با اون در مورد موضوع حقوقی صحبت کنه و مته باز هم عصبی میشه .

ترکان به تماشا آسیه میره و در مورد مته صحبت میکنه و می فهمه مادر و پدر مته هر دو فوت شدند و اون لیسانس اقتصاد داره . ترکان میگه که مته برای بزتپلی کار میکنه . آسیه ناراحت میشه . نیلوفر و اسرا خرید میکنن که برکیز میاد و ازش میخواد با هم قرار شام بذارن ،برکیز در مورد نقشه مراد ازش می پرسه . اون از نیلوفر میخواد قرار بذاره تا بتونه مراد رو ببینه

مته خونه میاد که آسیه میگه : با بزتپلی کار میکنی ؟ مته : کی گفته برکیز .؟ آسیه :سئوال منو جواب بده ؟ مته : من پیکم وسیله جابجا میکنم . آسیه : ازت نمی پرسم چی حمل میکنی چون میدونم ،تو چرا نوکری دشمنت رو میکنی ؟ مته : ترکان گفته. ؟ آسیه : حالا که میخوای انتقام بگیری چرا نمی کشیش … گریه میکنه . مته مادریزرگش رو بغل میکنه تا آرومش بکنه . نیلوفر و مراد توی رستوران مشغول میل کردن غذا هستند در همین زمان برکیز میاد . مراد : تو اینجا چکار میکنی ؟ برکیز : به خاطر اختلافاتمون نمی تونم کار کنم مطمئنم تو هم اینطوری هستی . مراد : کار اهمیت نداره برای من نابودی دشمنام مهمه . برکیز: ما یه دشمن مشترک داریم ، من دشمن تو نیستم . شب 

مته توی ماشین جلوی خونه نشسته و حرفای مادربزرگش یادش میاد که ترکان میاد و کنارش میشینه . ترکان: چکار میکنی ؟ بازم که توفکری ؟ مته: هیچی. ترکان :کجا گیرکردی؟ مته : نمیدونم ،خیلی به گذشته فکر میکنم . ترکان: گذشته تو گذشته باقی می مونه ،بچه ها امروز رو زندگی میکنن نه آینده و نه گذشته . مته : چه خوب شد که اومدی . گوشی ترکان زنگ میخوره فضلی پشت خطه و باهاش قرار میذاره . مته : کی بود ؟ ترکان : فضلی . مته : احتمالا برای کار دادگاه کار داره . ترکان : احتمالا.

اما چهره مته در هم و گرفته میشه .

مراد و برکیز تصمیم میگرند هر کسی کار خودش رو بکنه و کاری به کار هم نداشته باشند.

قسمت شانزدهم 

مراد از نیلوفر میخواد شماره ای که باهاش تماس گرفتند و بهش گفتن بیاد ترکیه رو به اون بده که نیلوفر میگه ندارم همه اش پاک شده . مته داره پیاده روی میکنه .صدا(صبح بخیر ،اسرا چطوره ؟ رابطه ات خوبه ؟)

مته : غیبش زده منو ترک کرده با گذر زمان خوب میشم به همدیگه نمی اومدیم مشکل داشتیم. صدا(مته تو اصلا نمیدونی اسرا یعنی چی ؟ این انتقام توئه باید به مراد یادآوری کنی زجرکشیدن رو التماس کردن رو ،اسرا رو از دست نده )مته : باشه ….. زینب دنبال کار میگرده و سعی میکنه کاری رو کهپدرش دوست داره انتخاب کنه .

فضلی منتظر ترکانه تا با هم صبحانه بخورند و با هم حرف بزنن .مته که داره برمیگرده از پیاده روی اونها رو میبینه .

فضلی: چطوری رفیق ،به خودت خوب رسیدی . مته :وقتی دنبالش نمیری از دستش میدی . ترکان لبخند میزنه .. مته میگه:منظورم اندامم هست. ترکان: همینطوره ،متاسفانه تو دنیا همه چی با هم نمی شه . فضلی :ما هم با ترکان میریم صبحونه بخوریم . مته: تصادف چیز خوبیه .خداحافظی میکنن مته برمیگرده و با حسرت به ترکان مشاهده میکنه .

مراد از پامیر میخواد تا مواظب چنگیز باشه میگه اونجوری که رفت برنگشت صورتش پر از آتیش بود خودش نفهمه که تو هواشو داری .

کثه به تماشا برکیز میره ،برکیز از اون شاکیه که چرا چنگیز زندست و اون اطلاعات نادرست بهش داده و اونو مقصر میدونه. 

فضلی سرمیز میخواد به ترکان بگه که دوستش داره اما هر دفعه گوشی ترکان زنگ میزنه بار اول دوستش تماس گرفته و در مورد مته با هم حرف میزنن بار دوم نیلوفره که که ازش میخواد همدیگرو ببینن ترکان: من میدونم چی میخوای بگی میشه عجله نکنی و آروم آروم پیش بریم . فضلی : نه اینطوری نیست.

مته توی دانشگاه اسرا رو می بینه و با تغییر دادن صدا زنگ میزنه به مراد و میگه : چنگیز جدید رو دوست داشتی ؟ قبلا خیلی صادق بود ،اما مهمتر از اون اسرا ،دخترت الان دارم به اون مشاهده میکنم …. گوشی رو قطع میکنه .مته میره توی کافه دانشگاه روبروی اسرا میشینه ،مته :باید با هم حرف بزنیم . در همین زمان مراد زنگ میزنه به اسرا . مراد : اسرا الان کجایی ؟ اسرا : دانشگاهم ،چرا داد میزنی بابا . مراد : همین الان اونجا روترک کن.همین الان . اسرا : بابا چرا داد میزنی ؟ با دوستامم . مراد : کی پیشته .؟ اسرا: مته . مراد : تلفنتو بده بهش . مته گوشی رو میگیره : بله ،مشکلی هست. مراد: دخترم در خطره ،بیارش اینجا زود پیش من همین الان. مته : چشم همین الان.

مته : اسرا بلند شو باید بریم و دستشو میگیره و میره.

زینب به شرکت بزتپلی میاد تا مصاحبه برای استخدام انجام بده و مدیر منابع انسانی اونو استخدام میکنه . نیلوفر از ترکان میخواد شماره تلفنی رو براش چک کنه که مربوط به کی هست و در این مورد به کسی حتی اسرا چیزی نگه .ترکان هم قبول میکنه . اسرا همراه مته وارد خونه میشن . نیلوفر : چی شده ؟ مته : آقا مراد فکر میکنه کسی اسرا رو تهدید کرده ما هم دانشگاه بودیم اومدیم خونه . ترکان رو به مته :خوبه کنارش بودی …… تصادفی .مراد میاد و میگه که همه چیز رو خودش درست میکنه .و میگه که مته مسئولیت جدیدی داری همیشه باید همراه اسرا باشی.

ترکان خداحافظی میکنه و میره واز مته خیلی عصبانیه .

چنگیز : جاهایی که ما خبر نداریم تو سر وکله ات پیدا می شه بگو ما هم سهم ببریم ،زود ترفیع گرفتی . چنگیز یه آدرس به مته میده و میگه برو به آدرس اولین کار حساست رو انجام بده و خودت رو ثابت کن .

مته میره و ترکان هم با تاکسی تعقیبش میکنه. مته جلوی یه رستوران می ایسته و داخل میشه اما چون طرفش رو نمی شناسه با گوشیش زنگ میزنه ،گوشی یه مرد با ریش و سبیل تقریبا ۵۰ ساله زنگ میخوره . مته همراه مرد وارد اتاق پشتی رستوران مین تا حرف بزنن که دو نفر پشت سر اونها وارد میشن و مته هر دو رو میزنه و همراه مرد اول خارج میشه . جلوی در رستوران ترکان رو می بینه . ترکان: تصادف ؟ معنی تصادف رو فهمیدم .

مته: اینجا چکار میکنی ؟ ترکان : تو اینجا چکار میکنی؟ . دو نفر به سمت مرد میرن و اون به داخل رستوران برمیگرده . مته : ترکان برو سوار ماشین شو مگه نگفتی دوست خوبمی ، برو ،لطفا . مته دوباره وارد رستوران میشه جلوی اون دو نفر میشینه و درخواست تلفن میکنه اما از زیر میز اسلحه شو سمت اونا گرفته و میگه : اسلحه هاتونو بذارید زیر بشقابا ، به سمت من هل بدید ،دستاتونم روی میز بذارید.بعد هم هردو رو میزنه و همراه مرد اول از رستوران خارج میشه اونو سوار ماشین میکنه و با خودش و ترکان میبره.

مرد از مته تشکر میکنه .مرد: دوست دخترته؟ مته : آره دوست دخترمه ،دوست داشتنیه .نه ؟ مرد: خیلی خوشگله .. مته:آره خوشگله . ترکان عصبیه . مته مرد رو تحویل دو نفر که اون میگه رفیقاش هستند میده ساک پول رو میگیره و میره .

یکی از اون مردها به مراد زنگ میزنه و تشکر میکنه مرادم از اینکه مته تونسته انجامش بده خوشحاله . بعد از تلفن مرد با مراد ، اون

با تشکر از زهرا خانم و متینا خانم که زحمت ارسال این خلاصه رو کشیدند

منبع : http://fsa.rozblog.com

تهیه و گردآوری : گروه سرگرمی تفریحی پورتال یک

امیدواریم که از قسمت های ۱۴تا ۱۷ سریال ترکی حکایت کهنه استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب تفریحی
دانلود آهنگ نفسم تو عشق دلم تو سالار بحیرایی

دانلود آهنگ نفسم تو عشق دلم تو با ما باشید با ♫ دانلود اهنگ نفسم تو عشق دلم تو باید فقط بشی مال خودم تو با صدای سالار بحیرایی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫ Download Old Music BY : Salar | Nafasam To With Text And 2 Quality …

مطالب تفریحی
دانلود آهنگ فراز فلاحی تنها

دانلود آهنگ جدید فراز فلاحی تنها در این ساعت ♫ دانلود اهنگ تنها با صدای فراز فلاحی به همراه تکست و بهترین کیفیت آماده کرده ایم ♫ Download New Music BY : Faraz Fallahi | Tanha With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa موزیکفا • دانلود آهنگ …

مطالب تفریحی
دانلود آهنگ وندار مر خوت

دانلود آهنگ جدید وندار مر خوت با موزیکفا همراه شوید با ♫ دانلود اهنگ مر خوت با صدای وندار به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫ Download New Music BY : Vandaar | Mar Khot With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa موزیکفا • دانلود آهنگ وندار …

خرید کامپیوتر,خرید سخت افزار,خرید رم,خرید کارت گرافیک,خرید مانیتور,رم 8 گیگ DDR3,رم 8 گیگ DDR4,ثبت نام لاتاری آمریکا