دیو شب-فروغ فرخزاد
پورتال یک : شما را به تماشا دیو شب-فروغ فرخزاد دعوت میکند.
لا لای لای ای پسر کوچک من
دیده بربند، كه شب آمده می باشد
دیده بربند، كه این دیو سیاه
خون به كف خنده به لب آمده می باشد
سر به دامان من خسته گذار
گوش كن بانگ قدم هایش را
كمر نارون پیر شكست
تا كه بگذاشت بر آن پایش را
آه، بگذار كه بر پنجره ها
پرده ها را بكشم سرتاسر
با دو صد چشم پر از آتش و خون
می كشد دمبدم از پنجره سر
از شرار نفسش بود كه سوخت
مرد چوپان به دل دشت خموش
وای، آرام كه این زنگی مست
پشت در داده به آوای تو گوش
یادم آید كه چو طفلی شیطان
مادر خستة خود را آزرد
دیو شب از دل تاریكی ها
بی خبر آمد و طفلك را برد
شیشة پنجره ها می لرزید
تا كه او نعره خواهران می آمد
بانگ سر داده كه كو آن كودك
گوش كن، پنجه به در می ساید
نه برو، دور شو ای بد سیرت
دور شو از رخ تو بیزارم
كی توانی بربائیش از من
تا كه من در بر او بیدارم
ناگهان خاموشی خانه شكست
دیو شب بانگ برآورد كه آه
بس كن ای زن كه نترسم از تو
دامنت رنگ گناهست، گناه
دیوم اما تو ز من دیوتری
مادر و دامن ننگ آلوده
آه، بردار سرش از دامن
طفلك پاك كجا آسوده
بانگ می میرد و در آتش درد
می گدازد دل چون آهن من
می كنم ناله كه كامی، كامی
وای بردار سر از دامن من
تهیه و گردآوری : گروه سرگرمی تفریحی پورتال یک
امیدواریم که از دیو شب-فروغ فرخزاد استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.
بدون دیدگاه