دانلود خلاصه سریال ماندگار قسمت ۹۳

پورتال یک : شما را به تماشا دانلود خلاصه سریال ماندگار قسمت ۹۳ دعوت میکند.

شما می توانید این مطالب با ارزش یعنی دانلود خلاصه سریال ماندگار قسمت ۹۳ را در ادامه ببینید.

خلاصه قسمت ۹۳ سریال #لطیفه

با شک لطیفه و اصرار عمر بالأخره هر دو میرسن به ورودی منزل بهار . از عمر اصرار و از لطیفه انکار اما هنوز چند قدم بیشتر برنداشتن که عمر متوجه میشه بازم ممکنه بهار ، لطیفه رو به داخل راه نده و بپیچونتش برای همین فکر ورود اجباری به داخل خونه رو تو ذهنش مرور میکنه و به هر شکلی هست عشقشو راضی به این کار میکنه . یکی از ضعیف ترین قسمت های فیلمنامه مربوط به این صحنه هستش که با ورود عمر و لطیفه جلوی پذیرش بُرج با هر ترفندی شده لطیفه کارت ورود به سوئیت بهارو از حراست میگیره و میره بالا . نکته ای که به شدت تو ذوق میزنه چون از محالات همچین موضوعی صورت بگیره . هر دو نفر با آسانسور میرن بالا به پشت در خونه بهار که میرسن لطیفه با ترسو خجالت به کمک کارت درو باز میکنه و میره داخل . هنوز چند قدم نرفته که نیلوفرو میبینه داره اشک میریزه . عمر خونه رو برای گشتن فاتح زیرو رو میکنه تا اینکه با تماشا تجهیزات پزشکی و بانداژ خونی روی کف زمین متوجه بودن فاتح توی خونه میشه . نیلوفر به خاطر میاره که فاتح از پنجره اومدن عمر و لطیفه رو دیده و حالا قصد فرار داره اما وقتی نیلوفر حاضر به همراهیش نمیشه بهارو با خودش به زور میبره . با فهمیدن این موضوع عمر به سرعت میره پایین . هم فاتح و بهار و هم عمر از پله های اضطراری میره بیرون بُرج ، در حال فرار عمرمتوجه هر دو نفر میشه و بالأخره به شکلی هست وادارش میکنه وایسه . عمر که نزدیک فاتح میشه ، فاتح چاقو رو میذاره روی گردن بهارو میگه :

اگه یه قدم دیگه برداری همینجا سرشو میبُرم .. عمر : خیلی خب آروم باش . ببین کارو بیشتر از این سخت نکن ، تو زخمی هستی حالت خوب نیست میدونم اون نامرد ( طاهر ) باهات چیکار کرده ( چند قدم برمیداره سمت فاتح ) آدم با بچش همچین کاری میکنه ؟ بذار کمکت کنم .. فاتح : ادای پلیسای دلسوزو در نیار ، تو فقط میخوای منو بابامو بفرستی زندان .. عمر ( چند قدم دیگه نزدیک میشه ) : هه ! فاتح حالا دیگه به اون آدم میگی بابا ؟ ( فاتح یکم میره عقب اما عمر دیگه کار خودشو کرده ) باشه بهار ول کن میذارم بری .. فاتح ( چاقو رو بیشتر فشار میده و گلوی بهارو زخمی میکنه ) : برو عقب .. عمر : باشه وایسا ، آروم باش !

اولین ماشینی که از پارکینگ میاد بیرون با تهدید فاتح سر جاش وایمیسه ، هر دو نفر به زور سوار میشنو از دست عمر فرار میکنن . بیین همه این همه داستان رنگ و وارنگ که عمرو درگیر خودش کرده یه صفحه جدید از زندگیش ورق میخوره . زنگ خونه پلو به صدا در میاد با همه غُر غُراش درو باز میکنه و میخواد سر آرتا داد بیداد کنه که سر جاش میخکوب میشه . با تعجب در حالی که زبونش بند اومده جلوشو مشاهده میکنه و میگه :

ایپِک ؟

ایپک شخصیت جدید دادستان ، اولین نامزد عمر با بازی اویکو کارایل آرتیست کاراکتر جمره در سریال کوزی/گونی از راه میرسه . مهمون مزاحمو سر زده که اونم قسمتی از بازی کثیف حسین دمیر برای برادرش هست پلینو در آغوش میگیره و پلو میدونه که همه چیز در آینده به این آرومی نخواهد بود !

بعد از فرار فاتح و بهار وقتی به یه جای امن میرسن فاتح نگه میداره تا بهار بره اما بازم شهوت و چشم داشتن به داشته های دنیزرها باعث میشه بهار زخم فاتحو بهانه کنه و ترکش نکنه .. یکم بعد توی اداره پلیس گروه عمر مشغول بررسی پلاک ماشین دزدی توسط فاتح میپردازن . با اومدن حسین جریان شرح داده میشه اما بازم با سادگی عمر همه چیز لو میره ، عمر تعریف میکنه که توی آخرین لحظه قبل از فرار فاتح تونسته گوشی موبایلشو بندازه توی جیب بهار و حالا با پیدا کردن سیگنال موبایل خودش میتونه ردشو بزنه بی خبر از اینکه برادر پستش با شنیدن این موضوع با عجله میره داخل دستشویی اداره و همه چیزو برای طاهر تعریف میکنه . چند دیقه نگذشته که با دادن شماره عمر به طاهر توسط حسین گوشی عمر توی جیب بهار زنگ میخوره . با برداشتن گوشی بوسیله فاتح مشغول حرف زدن با پدرش میشه و با فیلمی که طاهر بازی میکنه ازش میخواد از شر موبایل خلاص بشه تا گیر عمر نیوفته . همین موضوع به گوش علی توی اداره هم میرسه ، شروع میکنه به بازخواست عمر و با حرص میگه :

مگه تو مرخصی نداری ؟ برو تو خونت بخواب دیگه چرا همه چیو بهم میریزی ؟ .. عمر : الآن وقتی جر و بحث کردن با شما نیست رئیس . طرف دختر مردمو دزدیده ممکنه بلایی سرش بیاره .. علی : واسه پیگیری از دادستان مجوز گرفتی کمیسر ارشد ؟ ( حسین از راه میرسه و مشغول بازی کردن نقش کثیفش میشه تا بازم خودشو خوب جلوه بده ) : چه خبره رئیس علی ؟ چرا باز داد و بیداد راه انداختی ؟ .. علی : چی میخواستی بشه ؟ داداشت کل اداره پلیسو فرستاده دنبال کارای خودش . کل اداره پلیس تحت فرمان آقا عمر و معشوقشن ماشاا.. .. عمر ( با عصبانیت ) : رئیس .. حسین : یه لحظه ، عزیزِ من طرف یکیو دزدیده ، ماشین دزدیده ( آرتا با دقت کامل حسینو زیر نظر میگیره ) اگه سر دختره رو بِبُره و بندازه گوشه خیابون چیکار میکنی ؟ تو دنبال چی هستی ؟ میخوای مانع کار پلیس بشی ؟ .. علی : آفرین حسین همینجوری ادامه بده ، ( خطاب به عمر ) معلوم شد این جسارتتو از کی به ارث بردی ، ( خطاب به حسین ) ولی من دارم بهت اخطار میدم اگه این بار کوچک ترین مشکلی به وجود بیاد سر تو به باد میره .. حسین : برادر من خودم بالا سرشون هستم .. علی : خیلی خب ، خوددانی تمومِ مسئولیتش با تو . من بهت هشدار دادم !

بعد این همه کشدار شدن موضوع توسط هکر پلو تصویر مکانی که ماشین دزدیده شده فاتح اونجاس به نمایش در میادو اکیپ خودشونو میرسونن به محل . بعد از چک کردن محل عمر گوشی خودشو بین برگای ریخته شده رو زمین پیدا میکنه ، شروع میکنه به چک کردن گوشی و از داخل تماس ها متوجه میشه با یه شماره ناشناس نیم ساعت قبل به مدت سه دیقه صحبت کرده ، با شما که تماس میگیره متوجه همه چیز میشه و میگه :

یکی خبر داده ، میدونسته ما میایم اینجا .. حسین : به نظر برسد شماره اشتباه بوده .. عمر ( حسابی شاکی میشه ) : با شماره اشتباه سه دیقه حرف میزنن داداش ؟ مکالمشون سه دیقه طول کشیده ، معلومه یکی بهش خبر داده . باز علی کار خودشو کرد .. حسین : درسته علی خیلی گاوه ولی .. ، نه همچین کاری نمیکنه ..

پایان

نظر بدید لطفا

#لطیفه

منبع : http://bbjon.ir

تهیه و گردآوری : گروه سرگرمی تفریحی پورتال یک

امیدواریم که از دانلود خلاصه سریال ماندگار قسمت ۹۳ استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.