دانلود خلاصه سریال ترکی چکاوک قسمت ششم
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب تفریحی
دانلود خلاصه سریال ترکی چکاوک قسمت ششم
پورتال یک : شما را به تماشا دانلود خلاصه سریال ترکی چکاوک قسمت ششم دعوت میکند.
شما می توانید این نوشته با ارزش یعنی دانلود خلاصه سریال ترکی چکاوک قسمت ششم را در ادامه ببینید.
قسمت ششم سریال چکاوک
کامران میره مغازه باباش و میبینه که مغازه بستس و شاگرد پدرشم نیست و از چندنفر میپرسه که خونه ی اون شاگرد کجاست و چرا مغازه رو باز نکرده و بعد میپرسه مغازه ی لونت(فککنم یهجورایی رقیب یا دشمن سیف الدینه)بستس؟
مطب سلیم/نجمیه میاد پیش سلیم و میگه اومده داداششو ببینه و یکم احساس بی حالی میکنه.
سلیم:خوب بیاین معاینتون کنم.
نجمیه:نه ممنون الان بهترم.
سلیم:من اونشب اون دستمالو فقط برای این برداشتم که پدرت و کامران اونو نبینن وگرنه من چیزیو قبول نکردم امیدوارم اشتباه فکر نکنی.
نجمیه ناراحت میشه و میخواد بره که سلیم میپرسه اونی که اونشب کنارت بود کی بود؟
نجمیه:فریده بود دخترخالم.
سلیم:چطور میتونم ببینمش؟
نجمیه:نمیدونم روز خوش.
بعد نجمیه از مطب میاد بیرون و ماری ازش میپرسه که بهشگفتی؟و نجمیهمیگهنه نتونستم تو باید بهش بگی.
بعد ماری یه برگه میندازه تو اتاق سلیم که توی برگه نوشته فردا ساعت ۲ بیا رو تپه.فریده.
بعد ماری موقع بیرون رفتن کامرانو میبینه که اون میگه اینجا چیکارمیکنی؟و ماری میگه کهبرای معاینه اومده بودم.
تو حیاط مدرسه/فریده از میشل میپرسه که به نظرت من لاغر شدم؟با مثلا بهممیخوره مریض باشم؟که میشل میگه خوب یکملاغر شدی و فریده میگه مامانمم از ضعف و لاغری زیاد فوت کرد و امکان داره منم مثل اون بشم چون از قدیم میگن دنیا داره مکافاته اما امیدوارم تا فردا زنده باشم.
خونه خاله بسیمه/بسیمه میاد سر میز و به خدمتکارا میگه یه بشقاب غذام برای سیف الدین بذارین.
کامران:فردا میرمبورسا با رئیس بیمارستان و میخوام دست بابامو بگیرم و بیارم اما دیگه نباید باهاش قهر باشی.
بسیمه:نه دیگهقهر نمیشم فقط بیاد خونه.
نجمیه:فردا میری پیش چکاوک؟
کامران:تو از کجا میدونی؟
نجمیه:پرنده ها گفتن.
کامران:اهاااا پرنده ها.
بسیمه:خوب مگهچیه؟باید برن همو ببینن و از هم خدافظی کنن دیگه.
شب /تو خوابگاه فریده شب بیداره و نخوابیده و میبینه یکی از دوستاش خیار گذاشته رو چشماش و با تعجب میره خیارارو دیدن میکنه و برمیگرده سرجاش.
سلیم تو مطب داره با خودش تمرین میکنه که وقتی فریده رو دید چی بگه.
نجمیه تو اتاقشه و ناراحته.
کامران هم تو اتاقشه و داره فکر میکنه که چشمش میخوره به صندوق رو میز و یه دفترچه از توش برمیداره که توش یه نقاشی کشیدست و بعد دو تا تیرکمون برمیداره و نگاهش میکنه(همونایی که تو بچگی با فریده باهاش بازی میکردن).
صبح خوابگاه/دخترا دارن فریده رو برای رفتن به سر قرار اماده میکنن و لیمو به چشماش میزنن و فلفل به لباش میمالن(خخخ چه کارایی مثلا میخوان لباش قرمز شه)
کامران هم میره و یه دسته گل میخره و سلیم هم یه فرفره میخره.
سیف الدین وسط جاده حالش بد شده که یه کالسکه میبینتش.
فریده سر قرار منتظره کامرانه که کامران میره خونه نریمان و بغلش میکنه و فریده هم که میبینه کامران نمیاد میخواد بره که میبینه سه تا دختر دارن بخاطر کامران باهم دعوا میکنن و میگنکهکامران امروز با اونا قرار داشته و فریده هم وایمیسته و نگاهشون میکنه.
کامران هم داره برای نریمان تعریف میکنه کهچیکار کرده و میگه بجای نقش یه عاشق نقش یه عوضیو بازیو کردم،کامران به سه تا از دخترای مدرسه فریده پیشنهاد داده و بهشون گفته که ساعت ۲ بیان سر قرار همونجایی که فریده میاد تا همه فک کنن کامران یه خیانتکاره و قضیه ی اون و فریده تموم بشه.
نریمان:بیچاره اون دخترا.
کامران:فکمیکنی واسم مهمه؟فقط تو برام مهمی،دیگه ازم جدا نشو.
سرقرار/فریده که میبینه اونا دارن دعوا میکنن یه دفعه شروع میکنه به دست زدن که دخترا با تعجب نگاهش میکنن و بعد میخواد بره که سلیم رو روبروی خودش میبینه و بهش میگه:به کامران بگو از تئاترش خوشم اومد،توروهم فرستاد عکس العمل منو ببینی،دید نمیتونه عاشقم باشه پس بهم خیانت کرد و میره که سلیم شوکه میشه و فرفره از دستش میفته.
خونه نریمان/کامران به نریمان میگهکه میخواد بره بورسا دنبال باباش.
نریمان:اولین بار نیست که پدرت میره برمیگرده دیگه.
کامران:نه اینبار دلم اروم نیست مامانمم خیلی پریشونه.
نریمان:فک میکردم شب میای پیش من و هم دیگه رو میبوسن.
بعد کامران چشمش میخوره به ساعتش و میبینه که وایساده و یاد گذشته میفته همون روزی که میخواستن پدرشو بخاطر قتل مستخدم نظمیه ببرن.
کامران:کی برمیگردی؟
سیف الدین:نمیدونم.
کامران:مگه میشه؟تو همه چیو میدونی.
سیف الدین ساعتشو میده به کامران و میگه همیشه نگهش دار و هروقت این ایستاد ازمن قطع امید کن و میره و فریده میگه کاش میشد زمانو بهعقب برگردوند و من شیشه رو نمیشکستم و این اتفاق هم نمیافتاد.
سیف الدین رو به یه چادر میبرن که محل برگزاریه سیرکه و وقتی میفهمن بیماریش مصریه دیگه هیچکسحاضر نمیشه بهش کمککنه و تا بیمارستان برسونتش.
سلیم دنبال فریده راه میره و میگه که منو کامران نفرستاده و میگه خودت بهم گفتی بیام و نامه رو نشونش میده که فریده
منبع : http://fsa.rozblog.com
تهیه و گردآوری : گروه تفریحی تفریحی پورتال یک
امیدواریم که از دانلود خلاصه سریال ترکی چکاوک قسمت ششم استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.
بدون دیدگاه