"""داستان زیبای دلقک"""
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب تفریحی
"""داستان زیبای دلقک"""
پورتال یک : لطفا در ادامه """داستان زیبای دلقک""" را ببینید.
روزی مردی نزد پزشک روانشناس سرشناس شهرستان خود رفت.
وقتی پزشک او را دید دلیل
آمدنش را پرسید، مرد رو به پزشک کردو از غم های بزرگی که در دل داشت برای
دکتر تعریف کرد.
مرد گفت: دلم از آدم ها گرفته از دروغگویی ها، از دورویی
ها، از نامردی ها، از تنهایی، از خیلی ها از…
مرد ادامه داد و گفت: از این نمی دانم
زندگی خسته شده ام، از این دنیا بیزارم ولی نمی دانم چه باید کنم،
غم هایم را پیش چه کسی مداوا کنم
من کسی را می شناسم که
می تواند مشکل تورا حل نمایید. به فلان سیرک برو او دلقک سرشناس شهرستان می باشد.
کسی می باشد که همه را شاد می کند، همه را می خنداند، مطمئنم اگر پیش او بروی
مشکلت حل می شود.
هیچ کسی با وجود او غمگین نخواهد بود. مرد از پزشک تشکر
کرد و در حالی که از مطب پزشک خارج می شد
رو به پزشک کرد و گفت:مشکل
اینجاست که آن دلقک خود منم…
تهیه و گردآوری : گروه تفریحی تفریحی پورتال یک
امیدواریم که از """داستان زیبای دلقک""" استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.
بدون دیدگاه