خلاصه ی قسمت نود و یکم مجموعه تلویزیونی لطیفه

پورتال یک : شما را به تماشا خلاصه ی قسمت نود و یکم مجموعه تلویزیونی لطیفه دعوت میکند.

شما می توانید این مطالب با ارزش یعنی خلاصه ی قسمت نود و یکم مجموعه تلویزیونی لطیفه را در ادامه ببینید.

| خلاصه قسمت نود و یک سریال لطیفه |

بعد از دادن کادوها به لطیفه ، عروس و مادرشوهر توی یه اتاق دیگه مشغول حرف میشن لطیفه از این همه خرج به شدت ناراحته چون وضعیت خونواده عمرو میدونه برای همین میخواد با احترام طلاهارو پس بده که الوان دستشو میگیره و میگه :

بذار سر جاش بمونه . اتفاقاً اگه این کارو بکنی خیلی ناراحت میشیم ، بهمون بر میخوره ! هم عمر هم من کوچیک میشیم . این زنجیر به مناسبت این شبِ عزیزه دیگه نشنوم از این حرفا بزنی عمر از این موضوع با خبر نشه توأم چیزی نگو . اگه بشنوه خیلی ناراحت میشه . تو و عمر به فکر خوشبختیتون باشین خب ؟ .. لطیفه : چشم خاله الوان .. الوان : دیگه خاله ندارم ، مامان الوان داریم . بچه ها حرف مادرشونو گوش میدن ، مگه نه دختر خوشگلم ؟ حالا بریم !

چند دیقه بعد دوباره خونواده توی سالن جمع میشن ، الوان و خونوادش آماده رفتن میشن . زوج جوون بعد از یه گپ عاشقانه و خوب از هم جدا میشنو میرن . با رسیدن عمر و خونوادش سمت منزل غر غرای حسین شروع میشه و میگه :

اون زن تمامِ شب قیافه گرفته بود خودمونو کشتیم که بخندونیمش .. عمر : داداش !! .. حسین : چیه پسر مگه دروغ میگم ؟ اون ندرته نفرته چیه ؟ اصلاً از ما خوشش نیومد .. عمر : وقتی شناخت خوشش میاد من که عجله ندارم .. حسین : نگاش کن ، مامان این پسرت از الآن دوماد سرخونه شد ..

همه چیز به خوبی پیش میره به جز اینکه با فرار فاتح از خونه طاهر نیلوفر نیمه شب یواشکی به کمکش میره و برای مخفی کردنش از بهار استفاده میکنه و دو نفری میرن به خونه بهار . با کمک بهار زخم فاتح توسط نیلوفر پانسمان میشه . چشم بهار که به زخم فاتح میوفته حالش بد میشه و میگه :

آآآآی ، وحشتناکه نمیتونم مشاهده کنم حالم بد شد .. فاتح ( خطاب به نیلوفر ) : این وقتی بچه بود دکتر بازی نکرده ( نیلوفر مجبور میشه جای زخم فاتحو فشار بده ) اوووووخخخخ .. نیلوفر : معذرت میخوام .. فاتح : ولی انگار تو خیلی بازی کردی .. نیلوفر : من همیشه راپونزل میشدم همونی که قهرمانش میومدو از موهاش میگرفتو وارد قلعه میشد لحظه نجات دادنمو تصور میکردم .. فاتح : اومدیم از موهات گرفتیم دختر قشنگ ولی 

دورو وَره قلعه پُر از اژدهاس !

از طرفی بعد از خاص ترین شب عمر و لطیفه ، عاشق داستان به خیره شدن به حلقش خنده روی لبش میشینه . طاقت نمیاره ، گوشی رو برمیداره تا به معشوقش که از پشت پنجره اتاق خیره شده به بیرونو حسابی احساساتی شده مسیج میفرسته که :

شب بخیر سنیوریتا . آخرین شبای بدونِ تو بودنمه بعداً فرارم کنی ولت نمیکنم

لطیفه مسیج میفرسته :

چرا فرار کنم ؟ 

اما شب به خوبی پیش نمیره . کابوس کمیسر محمود و غلط زیادی که میخواست بکنه و نتونست دست از سر لطیفه برنمیداره . در حالی که به خواب رفته خودشو توی یه مکان متروک میبینه که در حال فرار هستش . سر که برمیگردونه محمودو جلوی خودش میبینه که میخواد با نزدیک شدن بهش ، تجاوز کنه . در حال جیغو گریه هستش که با نوازش عمه ندرت از کابوس بیدار میشه و شروع میکنه به اشک ریختن ..

صبح روز بعد با بیدار شدن همه اعضای خونه ، متوجه میشن نیلوفر خونه نیست یعنی از شب گذشته نبوده . ندرت جریان دروغی بودن هفتصد هزار لیر رو به لطیفه و آسلی میگه که همین موقع نیلوفر با یه دروغ دیگه وارد خونه میشه و میگه ” رفته بودم سیمیت بگیرم ” . دروغ نیلوفر باعث میشه بازم خونِ دو تا خواهر به جوش بیادو به زور ببرنش توی اتاق . لطیفه با تندی میگه :

این کارا چیه میکنی ؟ چطور تونستی با فاتح قرار بذاری ؟ چرا بهمون دروغ گفتی ؟ .. نیلوفر : چه دروغی ؟ پرتو پلا نگین .. آسلی : نیلوفر با عمع حرف زدیم ، همه چیو تعریف کن .. لطیفه : چطور تونستی از اون آدم پول بگیری ؟ چرا بدهکار شدی ؟ حالا چیکار کنیم ؟ .. نیلوفر : فاتح خواست بهت کمک کنه منم قبول کردم .. لطیفه : فاتح خواست به من کمک کنه آره ؟ پس چرا نرفت همه چیو اعتراف کنه ؟ این آدما دشمن ما هستن تو هنوز نفهمیدی ؟ به خاطر اونا بلایی نیست که به سرمون نیومده باشه . تو اون بازداشتگاه یه لحظه ام نذاشتن چشمامو رو هم بذارم میفهمی ؟ .. نیلوفر : بسه دیگه .. لطیفه : دیگه با اون آدم حتی تلفنیم نمیتونی حرف بزنی .. نیلوفر : در این مورد خودم تصمیم میگیرم .. لطیفه : نخیر تو نمیتونی تصمیم بگیری ، ما تصمیم میگیریم !

با قهر خواهرای دنیزر ، خبر کاراش توسط لطیفه به گوش عمر میرسه و یه مأمور مخفی میذارن تا با تعقیب نیلوفر به فاتح برسن . نیلوفری که با دور زدن مأمور مخفی بازم یه وقفه توی پرونده دیندارها ایجاد میکنه ..

پایان

منبع : http://fsa.rozblog.com

تهیه و گردآوری : گروه سرگرمی تفریحی پورتال یک

امیدواریم که از خلاصه ی قسمت نود و یکم مجموعه تلویزیونی لطیفه استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.