خلاصه قسمت ٢٦٢ سريال برگ ريزان

خلاصه قسمت ٢٦٢ سريال برگ ريزان

پورتال یک : لطفا در ادامه خلاصه قسمت ٢٦٢ سريال برگ ريزان را ببینید.

خلاصه قسمت ٢٦٢ سريال برگ ريزان :

شوكت با احمد اقا برمي گردن استانبول تا به كارشون برسن ، توي راه احمداقا به شوكت مي گه خوب موقعي اميد بدنيا امد دل عليرضا خان شاد شد، تو و لبلا كلي اون مرد بيچاره رو اذيت كردين ! من داشتم فكر مي كردم چه جوري بهش بگم ليلا رو با اون مرتيكه ديدم كه اون خودش ارتباط تو و فرخنده رو گفت ! شوكت مي گه مگه ليلا و اوز با همند !؟ احمداقا مي گه مگه تو خبر نداشتي !؟ گوش ليلا رو بكش ديگه اشتباه نكنه ! خودتم حواست باشه ! مبادا باباي نازنينت رو برنجوني !

بيمارستان :
خيريه بزور به فكرت غذا مي ده تا ضعيف نشه ، تحسين زنگ مي زنه از فكرت احوال پرسي مي كنه ، پرستار اميد رو مي اره تا فكرت بهش شبر بده ، پرستار از همراهان خواهش مي كنه تا بيمارستان رو ترك كنن ، فكرت از ليلا و نجلا مي خواد برن خونه ، مي گه به تجرببات مامان نياز دارم ، مامان بمونه شما برين خونه ، شايد اونجا به كمك شما نياز بشه ! فكرت شروع مي كنه به شير دادن اميد ، مي گه حس عجيبيه !
خيريه : ادم وقتي مادر مي شه ديگه يكي ديگه مي شه ! حالا زندگيت يه معناي ديگه پيدا مي كنه ، توي قلبت يه جاي بزرگ براي اون باز مي شه ، اون مي شه دليل زنده بودنت ! ( ليلا و نجلا به حرفاي مادرشون گوش مي دن و توي فكر مي رن ) فكرت لبخند مي زنه مي گه مال من مثل معجزه ست ! خيريه از تجرببات خودش هنگام بچه دار شدن مي گه ! فكرت ( كه دو سال بزرگ تر از شوكته ) مي گه بجز شوكت، بدنيا امدن بقيه بچه ها رو يادمه ، ليلا و نجلا عروسك هام بودن بهشون غذا مي دادم لباس تنشون مي كردم …. ( ليلا و نجلا در سكوت گوش مي كنند ) بعد ليلا و نجلا خداحافظي مي كنن و مي رن ، فكرت مي گه خواستم با هم برن ، نجلا جلو جلو مي ره سوار ماشينش مي شه ليلا دنبالش مي ره ، نجلا مي شينه تو ماشينش و در رو براي ليلا باز مي كنه ، ليلا هم سوار مي شه ، توي راه ليلا مي پرسه ادرس خونه تحسين رو بلدي !؟ نجلا مي گه : داداش تحسين گفته دو تا كوچه بالاتر از خونه قبلي ، ليلا مي خواد به تحسين زنگ بزنه اما اوز بهش زنگ مي زنه

( خونه جيدا )
فرخنده كه رفته خونه جيدا با خان خوش و بش مي كنه به جيدا مي گه بجه داري چطوره ؟!
جيدا : بهترين كار دنياست اما فداكاري مي خواد !
فرخنده : مي خواي بگي به درد من نمي خوره !؟
جيدا : وقتي ازدواجت رو به هيچ گرفتي ، اره !
فرخنده : ( كه از تهديد جيدا و از هم پاشيده شدن زندگيش ترسيده مي گه ) :مي خوام با شوهرم ادامه بدم ! حتي فكر كردن به اينكه با شوكت باشم اشتباه بود ! پشيمونم !
جيدا : ( با تمسخر ) واسه من نقش بازي نكن ! فكر كردي نفهميدم وقتي به قولت عمل نكردي حرفت رو عوض كردي !؟ فرخنده : مي خواي باور كن مي خواي نكن !
بعد فرخنده خداحافظي مي كنه مي ره ، دم در مي گه باور كن وقتي با شوكت صحبت كردم فهميدم از من خيلي دور شده ديگه به درد هم نمي خوريم ! كه يهو موبايلش زنگ مي زنه ( شوكته ) اما مي گه ميتات هست و از در بيرون مي ره !

احمداقا مي خواد وسط راه بنزين بزنه شوكت هم پياده مي شه مي ره دستشويي ، ( زنگ مي زنه به فرخنده )
شوكت
: مي توني حرف بزني !؟ تو راهم دارم برمي گردم استانبول !
فرخنده : پس شب مي تونم ببينمت !
شوكت : نه فرخنده
فرخنده: خواهش مي كنم ! ميتات خارج شهره ! ديگه همچين موقعيتي پيش نمي اد !
شوكت : گفتم كه ديدنت داغونم مي كنم از من دور باش لطفا !
فرخنده : قطع نكن شوكت خواهش مي كنم ! من هنوزم دوستت دارم ! با ميتات نمي شه ! ( در همين حال اوز كه امده خونه جيدا تا خان رو بگيره مكالمات فرخنده و شوكت رو مي شنوه و سريع با موبايلش ضبط مي كنه !!!)
نمي تونم فراموشت كنم شوكت ! براي اينكه با تو باشم حاضرم همه چيزم رو فدا كنم ! نه تو مي توني بدون من باشي نه من بدون تو ! يه شانس ديگه به خودمون بديم !
همين موقع فرخنده رويش را برمي گردونه و پشت سرش اوز رو مي بينه و مات و مبهوت مي مونه !!!!????
اوز با لبخند تمسخر اميز مي گه سوك سوك مچت رو گرفتم ! اگه صداتو ضبط نمي كردم كسي باورش نمي شد داري به ميتات خيانت مي كني !!! ههههه
فرخنده ( در حاليكه مي پره موبايل رو بقاپه داد مي زنه ) : بده ش به من عوضي ! احمق !
اوز : جالا همون كارهايي كه تو با من كردي من سرت ميارم تعقيبت مي كنم مخفي گاهتون رو پيدا مي كنم ازتون عكس مي گيرم به شوهرت نشون مي دم ، لو مي دمت ! اين تلفن يك گنجه ! خدا مي دونه ميتات كارا چقد بابتش پول مي ده ! هههههه! ( فرخنده كه حسابي دست پاچه و عصبي شده فقط مي گه احمق كي حرفت رو باور مي كنه ) اوز ادامه مي ده بجاي اينكه اينجا وايسي و زمان تلف كني برو خونه چمدونات رو ببند ! همونطور كه قبلا از خونه انداختنت بيرون ، ايندفه ميتات كارا پرتت مي كنه بيرون ! نمي توني از اون خونه لذت ببري ! دلم واست مي سوزه !!! ( فرخنده كه نزديكه از ترس سكته كنه همش فحش مي ده ) و توي راه خونه به خودش دلداري مي ده !
اوز مي ره بالا زنگ مي زنه به جيدا مي گه : با فرخنده دوست شدي !؟ واست خوشحالم دوست خوبي پيدا كردي ! شدين دوقلوهاي افسانه اي ! دو تايي مي تونين دنيا رو تكون بدين و جابجا كنيد !!!! هههههه در و تخته با هم جورين !

اداپازار
ليلا و نجلا مي رن اشپزخونه تا غذا رو اماده كنن ، تحسين وعليرضا خان هم نشستن صحبت مي كمن ، دنيز ميز رو اماده مي كنه ، جواهر خانوم به عليرضاخان و تحسين مي گه دوست دارين كاري كنم اينا با هم اشتي كنن !؟ عليرضا مي گه از خدامه ! جواهر خانوم مي گه پنج دقيقه كسي نياد توي اشپزخونه و خودش مي ره توي اشپزخونه !
ليلا و نجلا رو دعوا مي كنه ! مي گه من مامان و باباتون نيستم با اين عصا مي زنم تو سرتون !!!! كدومتون بزرك تره !؟ ليلا مي گه من ! جواهر خانوم به نجلا مي كه دست خواهرتو بوس كن ! ساكت ! حرف نزنين ! امروز عيد ماست ! بسلامتي نوه م شمام بايد اشتي كنيد ! اما ليلا و نجلا محل نمي دن و به كار خودشون ادامه مي دن ! جواهر خانوم يه تيكه نون برمي داره دعا مي خونه
مي گه اگه روي سرتون نون خورد كنم مي تونين قسمتون رو بشكونيد ! اما ليلا و نجلا از اشپزخونه جيم مي زنن بيرون و از دست جواهر خانوم خلاص مي شن ! ???

(خونه ميتات )
فرخنده روي تخت نشسته و توي فكره مادرش صداش مي كنه بياد شام اما فرخنده مي گه تو بخور من ميل ندارم !
ميتات زنگ مي زنه به فرخنده : سامي خيلي حالش بده نمي خوام تنهاش بذارم ! كنتور ها رو بنام زدي !؟
فرخنده م گه اره نگران نباش من به همه كارات مي رسم !
بعد مياد مدارك و اسناد رو بذاره توي گاوصندوق اما يهو محض احتياط واسه روز ميادا ( اگه ميتات اون رو از خونه بيرون كنه بخاطر شنيدن حرفاي ضبط شده ) اونا رو مي ذاره توي كيفش !!!!

اوز موبايلش رو مي ذاره كنار خان روي مبل كه نشسته و داره بازي مي كنه ، اوز مي ره اب بخوره مي بينه خان با موبايل بازي كرده و صحبت هاي ضبط شده پاك شده !!! ناراحت مي شه اما مي گه همين كه فرخنده ترسيده واسش كافيه !

اداپازار
صبح عليرضا و تحسين مي رن بيمارستان پيش خيريه و فكرت ، نجلا هم مي ره سر كار ، بچه ها هم مي رن مدرسه ، جواهر خانوم و ليلا مي مونن خونه ، جواهرخانوم سر ميز صبونه به ليلا مي گه بيا بشين تعريف كن ببينم خواهرت چه جوري شوهرت رو ازت دزديد ????
ليلا جا مي خوره مي گه شما صبحانه تون رو بخورين من مي رم بيمارستان !!!
اوز زنگ مي زنه به ليلا ، ليلا صداي تلويزيون رو بلند مي كنه تا جواهر خانوم نشنوه ، و مي ره توي اتاق ديگه ، اوز مي گه امروز رفتم خان رو اوردم و بعد براي ليلا از مكالمه شوكت و فرخنده مي گه ! و مي گه فهميدم فرخنده واسه داداشت نقشه داره !

 منبع پیج برگریزان در فیس بوک

منبع : http://bbjon.ir

تهیه و گردآوری : گروه تفریحی تفریحی پورتال یک

امیدواریم که از خلاصه قسمت ٢٦٢ سريال برگ ريزان استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب تفریحی
دانلود آهنگ نفسم تو عشق دلم تو سالار بحیرایی

دانلود آهنگ نفسم تو عشق دلم تو با ما باشید با ♫ دانلود اهنگ نفسم تو عشق دلم تو باید فقط بشی مال خودم تو با صدای سالار بحیرایی به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫ Download Old Music BY : Salar | Nafasam To With Text And 2 Quality …

مطالب تفریحی
دانلود آهنگ فراز فلاحی تنها

دانلود آهنگ جدید فراز فلاحی تنها در این ساعت ♫ دانلود اهنگ تنها با صدای فراز فلاحی به همراه تکست و بهترین کیفیت آماده کرده ایم ♫ Download New Music BY : Faraz Fallahi | Tanha With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa موزیکفا • دانلود آهنگ …

مطالب تفریحی
دانلود آهنگ وندار مر خوت

دانلود آهنگ جدید وندار مر خوت با موزیکفا همراه شوید با ♫ دانلود اهنگ مر خوت با صدای وندار به همراه تکست و بهترین کیفیت ♫ Download New Music BY : Vandaar | Mar Khot With Text And 2 Quality 320 And 128 On Music-fa موزیکفا • دانلود آهنگ وندار …

خرید کامپیوتر,خرید سخت افزار,خرید رم,خرید کارت گرافیک,خرید مانیتور,رم 8 گیگ DDR3,رم 8 گیگ DDR4,ثبت نام لاتاری آمریکا