خلاصه قسمت ۲۲ چکاوک

خلاصه سریال چکاوک قسمت ۲۲

عمارت

بسیمه حسابی ناراحته وگریه میکنه وازکارش پشیمونه که پیش نجمیه میره واونم یه سری دروغ تحویلش میده وبسیمه هم ازش میخواد ازاین موضوع به کامران وپدرش چیزی نگه واونم پرو پرو بهش میگه فریده متوجه اشتباهش میشه وبیشتر ازاین اونو سرزنشش نکنه

گلخونه

لونت سند ازدواج وبه سلیم میده واونم حسابی خوشحال میشه وبه لونت میگه فریده دیگه زنمه ولونت هم بهش میگه باید با نجمیه هم عروسی کنه چون زیرسایه اون درامنیته وباید حتما اینکارو بکنه وسلیم بهش میگه اگه کامران وازبین ببره زودتر میتونه به فریده برسه ولونت هم بهش میگه اگه منظورش به واصفه نتونستن چهره شو شناسایی کنند وسلیم هم بهش میگه پس خودشون به خوانواده ش خبر میدند

عمارت

نجمیه به مادرش میگه کارخوبی کرده که ازاون حمایت کرده که بسیمه بهش میگه اون یه غلطی کرده وخودشم فریده رو فدا کرده تا مانع اتفاقات بدتر بشه وحتی نذاشته اون حرفشو بزنه واز خودش دفاع کنه و اگه اینکارو میکرد نمیتونست مانع اتفاقات بعدازاین بشه وبا عصبانیت اتاق وترک میکنه

درشکه

فریده به کامران میگه یه خرده حرف بزنه تا دلش آروم بگیره وکامران هم بهش میگه چی بگه؟؟وفریده هم سرشو رو شونه های کامران میذاره

عمارت

سیف الدین میخواد دنبال فریده بره ولی بسیمه بهش میگه تو کار اونو دخترش دخالت نکنه وبذاره دخترشو خودش تربیت کنه وحساب کارشو بدونه چون بهش بی احترامی کرده وباید حساب کارشو ببینه وازش میخواد چند وقتی به دیدنش نره وسیف الدین هم عصبانی میشه ومیره وبسیمه هم به اتاق فریده میره وبالشت شو بو میکنه وگریه میکنه

از اونور خدمتکارا حسابی ناراحتند وخودشونو مقصر میدونند وگریه می کنند والبته مقصر اصلی هم اونا هستن با اون حرف الکی که تو دهن بسیمه انداختند!!!

مدرسه

کامران به فریده میگه کسی نیست؟؟فریده هم بهش میگه الان زمان تعطیلی بچه هاست واونا هم کنار خونواده شونن ومیره که کامران اونو صدا میکنه وبهش میگه زود باش بریم کارناوال ولی فریده قبول نمیکنه وبهش میگه حوصله نداره وکامران هم بهش میگه پس برن پیک نیک وفریده بازم ناز میکنه وقبول نمیکنه وکامران هم بهش میگه نمیخواد اونو اینجا تنها بذاره واونو از زندگیش بیرون نکنه وتنهاش نذازه وفریده هم میخنده وبهش میگه پس نون فتیر هم باید براش بخره وکامران هم بهش میگه خیلی شیکمویی!!!وبا هم میخندند وراهی میشند

جنگل

کامران وفریده اونجا میشینن وکامران هم ازش میپرسه بین واونو مادرش چی گذشته؟؟فریده هم بهش میگه بی تربیتی کرده وحقش بوده وکامران هم بهش میگه اون که بالاخره میفهمه واز طرف مادرش ازش عذرخواهی میکنه وفریده هم بهش میگه نیازی نیست چون امثال اون این حرف همیشه تو گوششونه”یتیم بزرگ کن تا چشمتو در بیاره””وبعدش تو آغوش کامران گریه میکنه ومحکم با سرش به چون کامران البته اتفاقی میزنه وبعدش هم با هم میخندند

گلخونه

سلیم به لونت میگه به خونواده واصف خبر بده واونم بهش میگه روحانی اونو جای واصف میشناسه وبعدش بهش میگه نریمان چه کارایی ازدستش برمیاد وسلیم هم بهش میگه همون نریمان بیوه کامران؟؟لونت هم میخنده وبهش میگه بعدا میفهمه ومیره

جنگل

فریده وکامران یه تاپ چوبی قشنگ درست میکنند وبا هم سوار میشند وکامران هم به فریده میگه تو چرا اینجوری هستی؟؟مثل هم سن وسالات رفتار کن..خانم باش..اصلا تو حالا عاشق شدی؟؟فیلم به عقب برمیگرده

فریده کوچولو به کامران میگه برات زرآلو اووردم چون تو گفته بودی عاشق شدی وتوبدنت یه چیزی مثل زردآلو تکون میخوره منم همون حس ودارم واون روز هم به خاطرهمین بهت گل پرتاب کردم وکامران هم بهش میگه چرت وپرت نگه وبره وفریده هم قهر میکنه ومیره

زمان حال

کامران به فریده میگه خوب تا حالا عاشق شدی؟؟فریده هم بهش میگه فقط چیزی که میدونه حرف یه کسی بوده که میگفته مثل زردآلو میمونه وبعدش ازکامران میپرسه واونم بهش میگه اون عشق وفقط تو تنهایی وسکوت یاد گرفته وبعدش با هم دوباره بحث میکنند وفریده بهش میگه پس خدا به داد عاشقا برسه وکامران هم بهش میگه تو خجالت بکش واونم بهش میگه تو خجالت بکش ودر آخر صلح برقرار میشه ومیوه شونو میخورند

عمارت

سلیم به عمارت میاد ولی بسیمه اونو راه نمیده وبهشون میگه مردای خونه نیستند ونجمیه هم نیست وسلیم هم میره

مدرسه

فریده ازکامران به خاطر اینکه تنهاش نذاشته تشکر میکنه وکامران هم بهش میگه تو خوابگاه به اون بزرگی چجوی میخواد تنها بخوابه؟؟که فریده هم بهش میگه از ۵ سالگی تنها میخوابه وکامران هم بهش میگه ولی اون شب تو خونه نریمان این حرفو نمیزده وفریده هم بهش میگه پس از اون روز بزرگ شده وکامران هم بهش میگه همونطوری هست واصلا بزرگ نشده وحتما از تنهایی میترسه وفریده هم بهش میگه نکنه نمیخوای بری؟؟کامران هم بهش میگه فقط به خاطر اون گفته چون اینجا تاریک وترسناکه وازش میخواد تو بیرون با هم بشینند وفریده هم بهش میگه سرده بی خیال وبهش شب بخیر میگه وکامران هم بهش میگه خوب بخوابه واز دور به هم مشاهده معنی داری میکنند وسلیم هم که از پشت درخت داره اونارو مشاهده میکنه عصبانی میشه ومیگه مردیکه اون زنه منه وهمش حرص میخوره

کارناوال

کاترینا درحال آواز خوندنه که داره سیف الدین ونگاه میکنه وبقیه هم همش پشت سرش حرف میزنن مردیکه پیره ولی توجه دختره رو به خودش جلب کرده وکار مارو کسات میکنه وسیف الدین هم عصبانی میشه ورو میز میزنه ومیخواد دعوا کنه ولی ارومش میکنن وسیف الدین هم از کاترینا میخواد ادامه بده واونم میخونه

عمارت

کامران خونه میاد وبه مادرش میگه دختره خیلی ناراحته وچرا اینجوری شد چون اون خیلی فریده رو دوست داشت؟؟بسیمه هم بهش میگه موقعیت اینجوری ایجاب میکرد وبهش گیر ندن وکامران هم بهش میگه امیدواره بتونه امشب راحت بخوایه ومیره

مدرسه

سلیم سعی میکنه خودشو به پنجره خوابگاه نزدیک کنه که سروصدا ایجاد میشه وفریده هم کامران وصدا میزنه وسلیم هم قایم میشه وفریده به تختش برمیگرده

عمارت

کامران تو اتاق فریده میره واونجا میخوابه

سیف الدین به خونه برمیگرده وبسیمه هم گریه میکنه ومیگه فریده دخترم بود ومیخواستم عروسم باشه وقرار بود منو دوتایی تو پیری دست نوه هامونو بگیریم وبا غرور بهم مشاهده کنیم چرا اینطوری شده؟؟تو ازمن راضی هستی؟؟ وسیف الدین هم بهش میگه از اون راضیه ولی ازخودش راضی نیست.

منبع مژگان فیلم