خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۶
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب تفریحی
خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۶
پورتال یک : لطفا در ادامه خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۶ را ببینید.
خلاصه قسمت ۱۰۶ سریال #لطیفه
با پیشنهاد متین به نیلوفر قرار بر این میشه که شبونه بدون خبر خونواده این دو به عقد هم در بیان . اما قصد نیلوفر چیز دیگه ای هستش ، میخواد به رخنه بین خونواده دیندار کار ناموفق پینارو به انجام برسونه برای همین موقع شرح این مسئله به لطیفه بازم بحثی که بینشون میشه اجازه حرف زدنو بهش نمیده . با عصبانیت میخواد خونه رو ترک کنه که به محض باز شدن در عمر جلوش سبز میشه . لطیفه با تماشا عمر جلوی در با قهر خاصش میگه :
سلام .. عمر : انگار بد موقع اومدم .. لطیفه : نه صحنه کلاسیک لطیفه و نیلوفرِ دیگه . عادت کردیم ، تو چرا اومدی اینجا ؟ .. عمر ( با تعجب ) : چرا ؟! نمیتونم خونه نامزدم بیام ؟ ( شونه هاشو میگیره ) لطیفه قول میدم کم حرف بزنمو بیشتر فکر کنم اما قبل از همه اینا باید بغلت کنم . چیکار کنم ؟ ( خودشو میندازه تو بغل عشقش ) لطیفه تو برای من یه عشق زودگذر یا دو روزه نیستی تو زندگی هستی ، تو دنیامی . اون شب دست تقدیر ما رو به یه جا کشوند ، اگه دستای همو نمیگرفتیم نمیتونستیم این راهو ادامه بدیم . آره ، رابطه ها میتونن همدیگه رو جذب کنن ، لحظه میتونن برای به هم رسیدن باشن اما تهش زندگیِ لطیفه . من به زندگی بی تو فکر نمیکنم ، تو نباشی نفس بند میاد . ( با نوازش صورت همدیگه ) .. لطیفه : باشه ، حالا که اینجوری میگیو چشماتو باز کردی یعنی یه چیزی هست .. عمر : همکارم امره در باره قتل بهار یه چیزی پیدا کرده شب ساعت یازده باید اداره پلیس باشیم . همه با هم میبینیمش .. لطیفه : حتماً یه چیزیِ که به دردمون میخوره آره ؟ .. عمر ( با بهم ریختگی ) : به احتمال زیاد .. لطیفه : خب تو چرا اینجوری هستی ؟ .. عمر : از اینکه داداشم تو این کار باشه خیلی میترسم ، خیلی دلشوره دارم .. لطیفه ( دستشو میگیره ) : میخوای اونجا پیشت باشم ؟ .. عمر : آره خیلی .. لطیفه ( بازم با حس زنونش ) : ایپکم باید باشه ؟ .. عمر : لطیفه ایپک یه کمیسرِ که تو بخش جناییِ اونجا کار میکنه ، اونم یه بخشی از این کاره .. لطیفه ( این بار با جمله ای منطقی ) : باشه ، به اون اعتماد داری ؟ یعنی به اون صد در صد اعتماد داری ؟ پیش اون در باره همه چیز داداشت حرف میزنین . بالأخره این همه سالِ که ندیدیش ، از کجا میدونی مثل قبله ؟ اگه عوض شده باشه چی ؟ .. عمر : میشه اون حسِ درونتو ساکت کنی ؟ لطفاً ! ببین قبلاً دربارش حرف زدیم ، دیگه فایده نداره .. لطیفه : باشه ، باشه ! لطیفه حسودِ درونمو آروم میکنم ، باشه .. عمر : خوبه ، خوبه . باشه پس من میرم اداره کار دارم ( همدیگه رو میبوسن ) شب میبینمت .. لطیفه : میبینمت !
با آشتی بینشون یه بار دیگه عمر ثابت کرد عشقشو به حال خودش رها نمیکنه و لطیفه هم برای نجات این رابطه حاضر به از خودگذشتگی هست . عمر در حال سوار شدن ماشینش هستش که نیلوفر از پشت سر صداش میکنه و ازش میخواد تا به طور خصوصی در مورد یه مسئله مهم با هم حرف بزنن .. آخر شب در حالی که عمر پشت فرمونه پینار باهاش تماس میگیره . خبر از رفتن ناگهانی و یواشکی خودشو مادرش میگه اما لحظه آخر به عمر میگه :
یه سی دی دست طاهرِ در مورد داداشته ولی نمیدونم توش چیه ! گوش نکردم ، فاتح دیندار منو گیر انداخت سی دیو ازم گرفت . گفتش به طاهر نمیگم ولی من باور نمیکنم الآنم دارم میرم فرودگاه ، مراقب خودت باش . توی صحبتای قبلیمون حق با تو بود من با بچم یه زندگی تازه میسازم ایشاا.. توأم طاهرو دستگیر میکنی .. صحبت های نیلوفر با عمر شروع میشه ، نقشه خودشو توضیح میده و میخواد با هماهنگی عمر به شکلی که در جریان باشه با فاتح ازدواج کنه تا بتونه باهاشون باشه و سر از کارای خلافشون در بیاره ! | بیمارستان |
بعد از تلاشای بی ثمر آرتا برای متقاعد کردن پلین ، با یه قرار دیگه با چیدم ازش میخواد که بیاد تا برای بار دوم چکاپ بده بدون اینکه روح چیدم خبر داشته باشه آرتا دکترو قلابیو تهدید کرده و پلینو هم به زور با خودش آورده و پشت رختکن اتاق قایم کرده تا همه چیزو بهش اثبات کنه . قبل از اومدن چیدم دکتر قبلای میگه :
کمیسر منو که نمیگیرین نه ؟ سه تا بچه دارم . با این شغل دارم زندگیمو میگذرونم .. آرتا : نگران نباش ، تو حرفای منو عیناً انجام بده مشکلی پیش نمیاد باشه ؟ ( چیدم از راه میرسه ) .. چیدم : ببخشید یکم دیر شد .. آرتا ( با فیلم بازی کردنی که حرص پلو در میاد ) : چیدم عزیزم خوش اومدی . تو نباید سرپا بمونی ، بیان اینجا بشین . خسته شدی نه ؟ بیا بشین !
چند دیقه بعد چکاپ چیدم شروع میشه در حال تماشا تصویر بچه توی مانیتور هستن که دکتر میگه :
اینم دخترتون .. آرتا ( با زدن دکمه اینتر ) : اونجا دو تا بچه اس ؟ .. چیدم : چـــی ؟؟ .. دکتر : انگاری .. آرتا ( بازم اینترو میزنه ) : اَ !! این که شد سه تا ( بازم اینترو میزنه ) ای بابا این که شد چهارتا ( با حالت تمسخر ) چیدم جون یکم دیگه تلاش کنی تیمِ بسکتبال درست میکنی .. چیدم : چی شده آقای دکتر ؟ .. آرتا : بفرما ! پنجمیشم اومد . دیگه تیم بسکتبالمون کامل شد ، به نظر من یکم دیگه تلاش کنی میتونیم تیم فوتبال بزنیم . واقعاً میگم ، اینا دارن دست تکون میدن ؟ اَ ! واقعاً دارن دست تکون میدنا ، میگن به مامانِ دروغگومون سلام برسون .. چیدم : ببین آرتا من ..
آرتا ( با لحن فوق العاده تحقیر آمیزی ) : اگه نمیخوای تورو با این دوستت دستگیر کنم همین الآن گمشو برو بیرون ، همین الآن .. چیدم : ببین من هر کاری کردم واسه این بود که دوست داشتم .. آرتا : تو هر کاری کردی واسه این بود که منو از پلین جدا کنی اما بی خودی تلاش نکن چون موفق نمیشی !
با رو شدن دست چیدم و رفتنش آرتا در اتاقک رختکنو باز میکنه . پلین با چشمایی که پر شده با خوشحالی غیر قابل وصفش از اتاق بیرون میاد . به خاطر فداکاری آرتا قدرت تکلم هم نداره اما آرتا با بغل گرفتنش میگه :
دوباره سلام عشقم .. چند دیقه بعد با بیرون اومدن آرتا و پلین جلوی مطب در حال خوشو بش با هم هستند که بازم چیدم با سلیطه بازی از راه میرسه شروع میکنه به تهدیدات مسخره و نفرین کردن که دیگه روی واقعی پلو رو میبینه . پلین آرتا رو پس میزنه ، حمله میکنه سمت چیدمو با فریادی که سرش میکشه میگه :
ااااه ، دهنتو ببند زنیکه وگرنه من میبندمشا . اگه تا امروز ساکت موندم از ادبمه توأم با نزاکت باش الآنم گمشو برو وگرنه میزنم لهت میکنم ، شیطونِ میگه بزنم لهش کنما ( با رفتن چیدم ) .. آرتا ( با شیطنت ) : عجب گیری کردیا آرتا ، یعنی من زنمو اشتباه انتخاب کردم ؟ .. پلو ( با عصبانیت از خودش میگه ) : تو دنبالِ بلا میگشتی پیداش کردی آرتا .. آرتا ( دستشو میگیره ) : من جونمو واسه همچین بلایی قربونی میکنم ( همدیگه رو میبوسن ) .. پلین : برم !
منبع : http://bbjon.ir
تهیه و گردآوری : گروه سرگرمی تفریحی پورتال یک
امیدواریم که از خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۶ استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.
بدون دیدگاه