خلاصه سریال برگریزان قسمت ۲۶۱
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب تفریحی
خلاصه سریال برگریزان قسمت ۲۶۱
پورتال یک : لطفا در ادامه خلاصه سریال برگریزان قسمت ۲۶۱ را ببینید.
خلاصه قسمت ٢٦١ سريال برگ ريزان :
خلاصه سریال برگریزان قسمت ۲۶۱
( شركت يامان )
فرخنده و يامان نشستن مشغول كار هستن ، يامان قراره بره ايتاليا با يه خانوم كه دوست جديدشه ! يامان به فرخنده مي گه ؛ ميتات كي برمي گرده !؟ يه وكالت نامه تام الاختيار گرفتي ازش ! والا باريكلا معلومه خيلي بهت اعتماد داره ! من به هيشكي وكالت تام نمي دم ! با اون وكالت نامه تمام اموالش دست توه ! خيلي ادم خوبيه واقعا برات خوشحالم !
فرخنده : والا اونم نمي خواست ! عجله اي شد ! بايد كارهاش رو انجام بدم اين مدت كه نيست !
( اداپازار )
فكرت كه دردش گرفته با تحسين و جواهر خانوم مي رن ببمارستان ! پرستار مي گه بچه از جفت جدا شده و بايد سزارين بشه با اينكه هنوز هفت ماهشه !
تحسين هول مي كنه به فكرت دلداري مي ده و بعد مي زنه زير گريه و دعا مي كنه مادر و پسر سالم باشن ! جواهر خانوم هم قربون صدقه فكرت مي ره و بهش دلداري مي ده !
( خونه عليرضا )
نيره خانوم مي ره خونه عليرضا خان با خيريه و ليلا مي شينن صحبت مي كنن ، خيريه مي ره قهوه درست كنه ، نيره يواشكي به ليلا مي گه دخترم داري چي كار مي كني !؟ ديروز تو رو توي ماشين اون مرتيكه ديديمت ! ديوونه شدي دختر !؟ يه وقتی به گوش مامان و بابات مي رسه !
ليلا : رسيده ! مامانم مي دونه ولي بابام هنوز نمي دونه باهميم !!! اما ديشب اومده بود در خونه مون جلوي بابام رو گرفته ! نير : تو رو خدا دخترم اين كارا رو نكن ! دخترم سر عقل بيا ! ديگه مامان و بابات رو اذيت نكن !
تحسين زنگ مي زنه با بغض خبر مي ده به عليرضا خان كه فكرت داره فارغ مي شه ، خيريه هول مي كنه مي گه هنوز دو ماه مونده !!! عليرضا مي گه بدويين زود باشين حاضر شين بريم بيمارستان و قرار مي شه نير بمونه تا در رو روي عايشه باز كنه و اونا برن اداپازار ( با ماشين احمد اقا)
( شركت ايدين اوغلو )
علي سارپر و نجلا و كمال خان سر پروژه ساختمون سازي و هتل سازي صحبت مي كنن ! خيريه زنگ مي زنه به موبايل نجلا و خبر در حال فارغ شدن فكرت رو مي ده !! نجلا از شدت ذوق با هيجان مي خنده و مي گه چه خوب ابجيم داره فارغ مي شه اميد داره مي اد !!!!
عايشه مي اد خونه و از اينكه منتظر اون نشدن ناراحته ! نير خانوم براش غذا درست مي كنه و مي گه ناراحت نباش فردا ما هم مي ريم !
توي ماشين احمد اقا ، شوكت و خيريه و ليلا عقب نشستن ، موبايل شوكت زنگ مي خوره . شوكت مشاهده مي كنه مي گه تراشكاره ( در صورتيكه فرخنده ست ) فرخنده مي گه بايد يه چيزايي بهت بگم حتما زنگ بزن !
شوكت : خواهرم داره فارغ مي شه ما داريم مي ريم اداپاز ، بعدا باهاتون تماس مي گيرم !
فرخنده : هههههه پس فكرت داره مي زاد !؟
باشه ، بعدا بهم زنگ بزن
بيمارستان : همه خانواده تكين جمع هستن ! اميد در اغوش عليرضاست ! همه خوشحالن !
عليرضا : تو يه جوانه اي ، اميد همه ي مايي ! به موقع امدي اميد ! تو حسرت ديدارت بوديم ! صورتمون رو شاد كن مايه غرورمون باش ! باروني باش كه به زمين مرده مي باره ! خورشيدمون باش ! نفسمون باش ! خوش امدي !
نجلا هم با يه بسته شيريني مياد و تبريك مي گه
فرخنده هي به شوكت مسيج مي ده ( فرصت اينو داريم كه چند روز راحت همو ببينيم !!!!!)
تحسين از همه عكس مي گيره درحاليكه اميد در اغوش عليرضا خان هست ، بعد از چند ساعت قرار مي شه همگي براي استراحت برن خونه تحسين ، خيريه و ليلا و نجلا هم پيش فكرت مي مونن بيمارستان ! عليرضاخان به مسيج هاي شوكت شك مي كنه اما چيزي نمي گه !
فرخنده مي ره خونه جيدا
جيدا : تو اينجا چي كار مي كني !؟
فرخنده : واقعا كه ! ادم از مهمون اينجوري استقبال مي كنه ؟! دعوتم كن بيام تو !
جيدا : بفرما ! ايشالا كه با خبرهاي خوب امده باشي !
خوب چه خبر !؟
فرخنده : يامان با يه زن رفت خارج كشور ! از يامان خان ديگه بهت خيري نمي رسه ! بي خودي خودت رو خسته نكن !
جيدا : تو به توافقمون عمل نكردي ! بهت گفته بودم چه بلايي سرت مي ارم !
فرخنده : اين چرنديات رو ول كن ! ما يه طرفيم !
خوب چي مي خواي بهم تعارف كني !؟ قهوه مي خورم !!!!
(بيمارستان )
ليلا و نجلا مي رن دم اتاق نوزادا و اميد رو از پشت شيشه مي بينن و به حركات شيرينش مي خندن
نجلا ليلا رو صدا مي كنه و بهش مي گه ليلا جم بخاطر تو نمرد ! معلومه كه تقصير تو نبود ! اون موقع كه گفتم توي سخت ترين شرايط زندگيم بودم ! ……
كه موبايلش زنگ مي زنه و حرفاش نصفه مى مونه !!!
وقتي مي ره توي اتاق فكرت ، همراه ليلا به فكرت كمك مي كنه از تخت بلند شه و اب بخوره ! خيريه مي گه فكرت پسرت مثل خودت نيست هوله و عجول دو ماه زود بدنيا اومد ما رو هم هول كرد
فكرت دو تا خواهرهاش رو صدا مي زنه دست هاشون رو مي گيره مي گه خيلي خوب شد امدين ، ممنون كه كنارمين ، ما يه خانواده ايم ، ادم يه همچين وقتايي بيشتر به خواهراش نياز داره ، خوشحاليم رو كامل كردين ، از هر دونون تشكر مي كنم ، حالا مادر شدم ! مي دونم در بزرگ كردن اين بچه هم كنارم هستين !
?
❤
?
?
?
دفتر وبسي
اوز مي ره دفتر رئيسش وبسي ، دو تا خانوم هم اونجان ، اوز كارهايي رو كه كرده گزارش مي ده ويسي مي گه بقيه ش رو سر غذا بگو حالا بيا با دخترا بريم خوش بگذرونيم ! اما اوز قبول نمي كنه و مي گه كار جداست ما دوست نيستيم ! و فقط رابطه كاري داريم ، من با كس ديگه اي قرار دارم ! و مي ره
منبع : http://bbjon.ir
تهیه و گردآوری : گروه سرگرمی تفریحی پورتال یک
امیدواریم که از خلاصه سریال برگریزان قسمت ۲۶۱ استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.
بدون دیدگاه