خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۳ قسمت سوم
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب تفریحی
خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۳ قسمت سوم
پورتال یک : لطفا در ادامه خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۳ قسمت سوم را ببینید.
خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۳ قسمت سوم
اشتباه عمر همینجا رُخ میده چون وقتی حال بد نامزدشو دید برای آروم شدنشم کافی بود که دستشو بگیره و همراه هم برن به عیادت ایپک . لطیفه به آرومی میره دنبال عمر ، میخواد ببینه برخوردش چجوریه با ایپک و با دقت زیر نظر میگیرتش وقتی مشغول صحبت میشن عمر خیلی بی مورد میخواد دستی به سر ایپک بکشه بدون اینکه خبر داشته باشه لطیفه داره نگاش میکنه اما به موقع دستشو میکشه و کارشو ادامه نمیده اما یهو سرو کله ندرت و آسلی پیدا میشه ، توجه ندرت به عمر جلب میشه . خوش و بش های بی مورد این دو نفر با هم حسابی صدای همه رو در میاره . بعد از اومدنش از اتاق ندرت خیلی جدی میگه :
اصلاً ازت انتظار نداشتم . نامزدت همینطور تک و تنها تو راهروای بیمارستان میچرخه اون وقتی تو اونجا میگی و میخندی .. عمر : این چه حرفیِ ندرت خانوم ؟ دوستایِ من جونشونو به خطر انداختن . لطیفه به زیاد به این موضوع اهمیت نمیده ، نمیدونم شما چرا انقدر ناراحت شدین .. ندرت : حلقه ها رو دستتون انداختینو نامزد شدید اما تو دختر منو اصلاً نمیشناسی عمر . دختر من خیلی با اصالتِ ، خیلی با نزاکتِ . اگه تو اینجور مواقع خونسردیشو حفظ میکنه بدون به خاطر اصالتشِ .. آسلی : به نظر منم بهتره مواظب باشی کولومبو ، پاتو جای خطرناکی میذاری .. عمر : دست بردار آسلی تو بهتر از همه میدونی من نمیذارم لطیفه ناراحت شه .. ندرت : اینو که میدونیم . اگه غیر از این بود خیلی وقتی پیش لطیفه رو میکشیدم کنارو باهاش حرف میزدم فقط اینو میخوام بدونی عمر ، اگه باعث ناراحتی دخترم شی ، اگه به خاطر ایپک دخترمو سر افکنده کنی منم تلافی میکنم . نگو نگفتی !
در حال ترک بیمارستان عمر دست عشقشو میگیره و میگه :
تو از دست من عصبانی شدی ؟ .. لطیفه : نه .. عمر : ولی من از دستت عصبانی شدم .. لطیفه : چرا ؟ .. عمر : حرفمو گوش نکردی .. لطیفه : خوبه ، پس هردومون خوب بلدیم همدیگه رو شوکه کنیم .. عمر : من باهات چیکار کنم ؟ قلبم اومد تو دهنم . گفتم نیا اومدی ، گفتم از ماشین پیاده نشو شدی . همه جا گلوله بارون بود ، خیلی خب حرفی در مورد شهامتت ندارم ولی به اون دلِ نترست بگو وقتی کاری میکنه فکرِ منم باشه .. لطیفه : خودتم همین کارو میکنی ؟ .. عمر : توأم مثلِ منی . مثه من کله شَقی ( صورتشو میگیره ) برای همین تقدیرمی ( همدیگه رو بغل میکنن ) .. لطیفه : وقتی چشمات به چشام میوفته فلاکت .. عمر ( دستشو میذاره روی لبای لطیفه ) : هیشش ، اولاً این شعر نمیتونه شعرِ ما باشه . شاعرش این شعرو واسه یه شخصِ سوم نوشته نفرِ سومی تو رابطه ما جایی نداره
تو از دست من عصبانی شدی ؟ .. لطیفه : نه .. عمر : ولی من از دستت عصبانی شدم .. لطیفه : چرا ؟ .. عمر : حرفمو گوش نکردی .. لطیفه : خوبه ، پس هردومون خوب بلدیم همدیگه رو شوکه کنیم .. عمر : من باهات چیکار کنم ؟ قلبم اومد تو دهنم . گفتم نیا اومدی ، گفتم از ماشین پیاده نشو شدی . همه جا گلوله بارون بود ، خیلی خب حرفی در مورد شهامتت ندارم ولی به اون دلِ نترست بگو وقتی کاری میکنه فکرِ منم باشه .. لطیفه : خودتم همین کارو میکنی ؟ .. عمر : توأم مثلِ منی . مثه من کله شَقی ( صورتشو میگیره ) برای همین تقدیرمی ( همدیگه رو بغل میکنن ) .. لطیفه : وقتی چشمات به چشام میوفته فلاکت .. عمر ( دستشو میذاره روی لبای لطیفه ) : هیشش ، اولاً این شعر نمیتونه شعرِ ما باشه . شاعرش این شعرو واسه یه شخصِ سوم نوشته نفرِ سومی تو رابطه ما جایی نداره
منبع پیج gemseriestv
منبع : http://bbjon.ir
تهیه و گردآوری : گروه تفریحی تفریحی پورتال یک
امیدواریم که از خلاصه سریال لطیفه قسمت ۱۰۳ قسمت سوم استفاده مناسب را برده باشید.لطفا نظرات خود را با ما درمیان بگذارید.
بدون دیدگاه