داستان یک تحول: «دستم را گرفت؛ رها کردم و گفتم: نه»
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب تفریحی
داستان یک تحول: «دستم را گرفت؛ رها کردم و گفتم: نه»
پورتال یک : لطفا داستان یک تحول: «دستم را گرفت؛ رها کردم و گفتم: نه» را ببینید.
«محمد عرب» در نوجوانی به آمریکا میرود و با فرهنگ آنجا بزرگ میشود، از ایرانی بودن و آداب و رسوم آن تنها یک اسم کوچک و فامیل برای او باقی میماند. هیچ چیز ممنوعی برای او وجود ندارد و کاملا یک زندگی آمریکایی با همه استانداردهای غیر اخلاقیش را اداره میکند. |
داستان یک تحول: «دستم را گرفت؛ رها کردم و گفتم: نه»
تهیه و گردآوری : پورتال یک
لطفا نظر خود را درباره داستان یک تحول: «دستم را گرفت؛ رها کردم و گفتم: نه» با ما درمیان بگذارید.
بدون دیدگاه