حکایت شیرین دست گل به آب دادن
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب جدید
حکایت شیرین دست گل به آب دادن
سایت تفریحی پورتال ۱ :: لطفا در ادامه حکایت شیرین دست گل به آب دادن را ببینید.
حکایت شیرین دست گل به آب دادن
در گذشته های دور، جوانکی بوده که در میان مردم بد یمن و بدشگون خوانده می شده. مردم او را فردی می دیدند که پا به هر محلی میگذارد، اتفاقی ناگوار رخ میدهد و به همین دلیل این جوان در میان مردم بدشانس و بد قدم خوانده میشد.
از قضا رسید روزی که این جوان دلباخته دختری در میان اهالی شهرستان شد. دخترک هم البته دلباخته او شده بود اما به دلیل همان حرف و حدیثهایی که پشت سر پسر جوان بود، خانواده دختر با ازدواج این دو مخالفت کردند و دخترک به عقد دیگری درآمد.
جوان عاشق که طاقت تماشا مراسم عروسی دختر مورد علاقهاش را نداشت، از شهرستان بیرون رفت. به دشت و دمن زد و از میان گلهای دشت، دست گلی مهیا کرد و به آب رودخانه سپرد که از قضا از محل مراسم عروسی میگذشت.
کودکانی که در آن حوالی مشغول بازی و طرب بودند، هر یک با تماشا دست گل در آب تلاش کردند تا آن را به دست آوردند. در میان آنها دختربچهای هم بود که از خویشان نزدیک خانواده عروس محسوب میشد. دخترک به آب زد و آب رودخانه او را در خود غرق کرد و عروسی به عزا بدل شد.
چند روزی گذشت و جوان عاشق شکست خورده، مغموم به شهرستان آمد. درحالی که از این پیشامد خبر نداشت. مردم که مدام از این حادثه حرف زدند، او تازه فهمید که عروسی به هم خورده و خانواده عروس داغدار شدند. پس از آن خود ماجرا را برای مردم تعریف کرد و مردم هم به او گفتند: « پس آن دسته گل را تو به آب داده بودی».
حالا از آن زمان این ضرب المثل را در مواقعی به کار می برند که بخواهند فردی را از خطای احتمالی بر حذر دارند و می گویند: «حواست باشه که دست گل به آب ندهی!». یا اینکه اگر فردی خطایی کرد به آو می گویند که «باز دسته گل به آب دادی؟!»
منبع:باشگاه خبرنگاران
حکایت شیرین دست گل به آب دادن
لطفا نظر خود را درباره حکایت شیرین دست گل به آب دادن با ما در میان بگذارید.
بدون دیدگاه