داستان کوتاه دو خلبان نابینا
- بهدست: Aryan
- دستهبندی: مطالب تفریحی
داستان کوتاه دو خلبان نابینا
لطفا در ادامه را داستان کوتاه دو خلبان نابینا را ببینید.
دو خلبان نابینا که هر دو عینکهای تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما امدند،
زمانی که خلبانها وارد هواپیما شدند
زمزمههای توام با ترس وخنده درمیان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند دوربین مخفی بوده می باشد.
اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده میشد چرا که میدیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، میرود.
هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه میداد و چرخهای آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
یکی از خلبانا به دیگری گفت:« میترسم یکی ازهمین روزا مسافرها چندثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن کنند و ما نفهمیم کی باید از زمین بلند شیم، اونوقت کارهمهمون تمومه !»
.
.
.
شما اکنون و پس از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه مدیریت دولتی در ایران آشنا شدید!
گردآوری و ویرایش : وبسایت پورتال ۱
با نظر دادن خود درباره پست داستان کوتاه دو خلبان نابینا ما در جهت فعالیت بهتر وبسایت تشویق نمایید.
بدون دیدگاه